28 February 2009

What dreams may come true?!!





کنسرت گروه کیوسک در لندن.
عکس آخر توسط زوبین ناوی گرفته شده است. (آرش سبحانی خواننده گروه کیوسک)

07 February 2009

بدون شرح


مینا رزقی فیلمبردار بی بی سی فارسی

01 February 2009

سی سال واژگان سیاسی مبهم حکومت اسلامی

سی سال گذشت. درحالیکه بازی با کلمات درعرصه ی سیاسی ایران موجی از سرکوب فرهنگی و سیاسی را به وجود آورد. شروع حکومت اسلامی با انقلاب درایران صورت گرفت، بنابراین رفتارهای تند انقلابی ازجمله درکلمات سیاستمداران و حاکمان جدید در ابتدا طبیعی به نظر می رسید اما این کلمات انقلابی و شعاری بعد از گذشت سی سال هنوز هم ادامه دارد و هرگز کارخانه ی واژگان سیاسی حکومت اسلامی توقف نمی کند!!
واژگان انقلابی درتمام دنیا تاثیرغیرقابل انکاری از گروه های چپ گرا داشته است. همین تاثیر درواژگان سیاسی گروه های چریکی و مبارز قبل از انقلاب درایران نیز وجود داشته است. کلماتی مانند امپریالیسم، بورژووا، زحمتکشان و غرب زده از جمله این واژگان هستند که البته درجریان انقلاب 57 و سال های اول بعد ازانقلاب بسیار شنیده می شد. اما به زودی با سرکوب این گروه های چپ گرا درایران این کلمات نیز از واژگان سیاسی حاکمان بعد ازانقلاب حذف شد.
آقای خمینی بسیارساده و بی پرده کلمات را استفاده می کرد و هیچ ابایی در استفاده از کلمات غیردیپلماتیک نداشت، البته وی دیپلمات هم نبود. او درروز ورود به ایران درسخنرانی معروف خود دربهشت زهرا تهران به راحتی از کلمه ی مردتیکه برای نام بردن شاه و نوکربرای ارتش استفاده کرد. از همانجا مردم شاهد استفاده کلماتی غیرمعمول درسخنان سیاستمداران جدید کشورشان شدند. البته تکیه کلام معروف آقای خمینی یعنی "لکن" بزودی درمیان صحبت های بیشتر مسوولین حکومتی هویدا شد. بطوری که حتی یک مدیرمدرسه هم تلاش می کرد بی ربط و با ربط این کلمه را استفاده کند و به نوعی پیرو خط امام باشد.
روزهای اول بعد از انقلاب مردم شاهد استفاده کلمه ی جدید "مستضعفین" بودند که ظاهراً به جای کلمه ی کارگران یا زحمتکشان چپ گرا ها استفاده می شد. این کلمه به زودی به کلمه ی مقدس و آرمانی حکومت اسلامی تبدیل شد. تمام شعارها برای کمک به مستضعفین طراحی شده بود. حکومت اسلامی حتی پا را فراتر گذاشت و آرمانهایش را برای مستضعفین جهان عنوان کرد. همه جا مستضعفین اولویت توجه و رسیدگی داشتند. تعریف این کلمه بسیار سخت بود کسی نمی دانست وافعاً چه کسانی مستعضفین هستند. آیا روستاییان که محرومیت های زیادی در دوران پهلوی کشیده بودند یا زاغه نشیان حاشیه ی شهر که دائماً تصویرهایی از زندگی مشقت بارشان با افکت صدای مشهور شلاق و شکنجه ی فرعون از تلویزیون حکومت اسلامی پخش می شد، کارگران بودند یا کارمندان، مردم فقیرجنوب شهر تهران، اقشار مذهبی و روحانیون یا گداهای گوشه ی خیابان و شاید هم همه ی اینها بودند؟!؟ اما در طول این سی سال آرمان های نجات و کمک به مستضعفین هیچگاه به واقعیت نپیوست و درحد شعار باقی ماند چرا که وضع گروه های مذکور نه تنها بهتر نشد بلکه در مواردی بدترهم شد! اگرچه باید اعتراف کرد که رفاه روستاییان و البته روحانیون به طرز چشمگیری افزایش یافت. بنابراین درسالهای اخیراین کلمه از واژگان سیاسی حکومت اسلامی حذف شد و کلمه ی جدید "قشرآسیب پذیر" خلق شد! اما این کلمه هم تعریف مشخصی ندارد و کسی به راحتی حد و مرز این قشراجتماعی را نمی تواند به درستی مشخص کند.
کلمات غیرقابل تعریف دائماً دراین سالها توسط سیاستمداران به کار برده شده است. کلمه ی معروف "استکبارجهانی" هنوز تعریف مشخصی ندارد. آیا این کلمه به جای امپریالیسم معروف چپ گراها استفاده شده است؟ آیا منظور از استکبارجهانی آمریکا است یا همه ی کشورهای غربی و دنیای سرمایه داری؟ آیا نمی توانیم به شوروی سابق یا روسیه فعلی استکبار جهانی بگوییم؟ آیا اسراییل هم مشمول این تعریف می شود؟ هنوز کسی به درستی به این سووالات پاسخ نداده است!
مردم هم کورکورانه این کلمات را درشعارها و صحبت هایشان استفاده کرده اند. نمونه بارز آن کلمه ی تکریتی است که برای صدام حسین در دوران جنگ استفاده می شد. بارها دیده ایم که چگونه رزمندگان درمصاحبه هایشان از کلمه ی تکریتی همانند دشنام برای صدام استفاده می کردند درحالیکه امروز می دانیم تکریت نام شهر زادگاه صدام حسین است!
این موضوع درمورد کلمه ی بعثی هم وجود داشت. درطول جنگ به عنوان کمله ی تحقیرآمیز برای ارتش عراق استفاده می شد درحالیکه امروز ما می دانیم "بعث" نام حزب حاکم درعراق دردوران صدام بود. جالب است که همین حزب درسوریه هم دردوران حافظ اسد حاکم بود و هنوزهم هست!
اما کلماتی نیز برای مخالفین حکومت اسلامی استفاده شد. "طاغوت" یکی از این ها است که مطابق لغت نامه ی دهخدا یعنی جادوگر، شیطان، دیو، باطل و هرچه که غیرخدا بپرسند و سرکشی از کتاب خدا.
این کلمه برای نظام شاهنشاهی استفاده می شد. اما با گذشت زمان دشمنان جدیدی برای حکومت اسلامی پیدا شد و این کلمه به فراموشی سپرده شد!
"منافقین" کلمه ی دیگری بود که به طور خاص برای سازمان مجاهدین خلق استفاده شده است اما گاهی برخی از اعضای مخالف حاکم نیز از این لقب بی بهره نبوده اند!
برانداز؛ واژه ای که معمولاً برای مخالفینی استفاده می شود که تصمیم گرفته شده است به سختی سرکوب بشوند!! استفاده از این کلمه یعنی اینکه کار طرف تمام است!
جاسوس کلمه ای است که بازهم برای سرکوب هرمخالفی ممکن است استفاده شود. جاسوس آمریکا از روزهای بعد از تسخیرسفارت آمریکا برای حذف مخالفین درون حکومت و لیبرال ها و غیره بسیار بکار برده شده است. اما اخیراً برای مجازات اعدام بدون شبهه از کلمه ی جاسوس اسراییل استفاده می شود. درحقیقت کسی به درستی نمی داند که وقتی افراد متهم به جاسوسی می شوند آیا واقعاً جاسوس هستند یا اینکه قرار است حذف شوند؟
معلوم الحال، واژه ی دیگری است که برای اخطار و یا اتهامات سنگین درآینده استفاده می شود! وقتی کسی با این کلمه خطاب می شود باید بداند که پست و مقام دولتی خود را ازدست خواهد داد و بزودی مورد بازجویی های بیشتری هم قرار می گیرد. البته گاهی بارمعنای این کلمه سبک تر است و فقط جهت توهین سیاسی و جداکردن افراد از محدودی قدرت استفاده می شود. لازم به ذکر است هنوز کسی تعریف درستی از این واژه هم نداده است و تعریف فوق بنابر تجارب شخصی عنوان شده است.
اما درسالهای اخیرآقای خامنه ای واژه ی "دشمن" را به جای تمام این کلمات بارها و بارها استفاده کرده است. دشمن دائما درسخنرانی های اخیرمقامات حکومت اسلامی استفاده می شود اما درواقع کسی نمی تواند به درستی محدوده ی دشمنان حکومت اسلامی را روشن کند. هرکسی یا هر کشور یا هرگروه و عقیده ای به فراخورموقعیت ممکن است مشمول این واژه شود، جالب است که وی از عبارت " دشمن نجیب" برای داریوش فروهر استفاده کرد!!
"آحاد مردم" ازعبارات دیگری است که مورد علاقه ی آقای خامنه ای بوده و بدین ترتیب در واژگان سیاسی حکومت اسلامی وارد شده و بارها توسط رسانه ها و مطبوعات استفاده شده است. البته واژگان دیگری مانند "هوشمند و هدفمند" که در تفسیرهای خبری و سیاسی بسیاربکاربرده می شود از کلماتی است که مورد علاقه ایشان است. اما استفاده مکرر و غیرضروری از این کلمات نیز آنها را بی معنی ساخته است.
عبارات آشنا و تکراری مانند "مشت محکم به دهان استکبارجهانی یا دشمنان یا یاوه گویان..." " سیلی محکمی به صورت یا دهان استکبارجهانی" و غیره همه از عباراتی هستند که بعد از انقلاب پدید آمده اند و البته صدا و سیما نقش مهمی درهمه گیرشدن و کاربرد شعارگونه ی این عبارات داشته است و هرگز ابایی از به کارگیری این کلیشه ها در برنامه های سیاسی ندارد.
فراموش نکنیم که عباراتی مانند "گفتگوی تمدنها"، "جامعه مدنی" و "گروه های فشار" نیز از دستاوردهای دوران اصلاحات بوده است!
"تهاجم فرهنگی" نیز که چند صباحی کاربرد فراوان پیدا کرده است از جمله عبارات خلق شده پس از انقلاب است. کسی نمی داند که چگونه فرهنگ، تهاجم می کند. چون فرهنگ فی نفسه یک رفتارمردمی است و عجیب است که رفتار مردمی بتواند به کشوری حمله کند! مثلاً ادبیات یک کشوربیگانه به ادبیات ما حمله کند. بدیهی است که این یک انتخاب خودخواسته است که شما به ادبیات کشور دیگری تمایل نشان دهید و هیچ ادبیاتی توانایی حمله به شما را ندارد مگر اینکه خودتان به میل خودتان آن را بپذیرید.
"تهاجم فرهنگی" عبارتی است که تعریف نشده است. ظاهراً این عبارت برای هراطلاعاتی خارج از نظام اطلاع رسانی حکومت اسلامی به کارمی رود.
اما یکی از جالب ترین واژه های حکومت اسلامی که در ماه های اخیرپدید آمده است، عبارت " براندازی نرم" است که ظاهراً مترادف عبارت انقلاب مخملی است! این عبارت حامل یک تناقض بزرگ است؛ چرا که اگر براندازی نرم صورت بگیرد یک تغییر منطقی و مردمی است نه صرفاً تغییر نظام سیاسی با استفاده از قدرت، استفاده از آن بیشتر برای حرکت های فرهنگی و اجتماعی است که به مذاق حاکم فعلی خوش نمی آید. نمونه ی آن هم اتهامی است که به برادران اعلایی وارد شده است.
به هر حال بی توجهی و تندروی مقامات حکومت اسلامی در استفاده از واژه های سیاسی ازآغاز انقلاب تا کنون دردسرسازهم بوده است به طوری که درکتاب "عبوراز بحران" اقای هاشمی رفسنجایی ذکر شده است که درچند سال ابتدایی انقلاب سران حکومت در نشستی تصمیم می گیرند از این پس به کشورهای دیگر حمله نکنند و از کلمات توهین آمیز استفاده نکنند!!
برخی ازاین واژه ها هم بار توهین آمیز خود را برای عموم مردم همراه دارند. مثلاً واژه رجال سیاسی هنوز تعریف درستی نشده است و بارها و بارها درانتخابات مساله ساز بوده است. آیا منظور از رجال سیاسی " مردان سیاسی" است یا قشر خاصی از افراد حکومتی و یا به اصطلاح حزبی. البته آقای آیت الله یزدی در یکی از نماز جمعه های تهران چنین گفت: .... مگه تو از رجال هستی که خانه ی خوب می خواهی؟ ماشین می خواهی؟.... می توان نتیجه گرفت تعریف این واژه ها گاهی با آنچه تصورعمومی است نیز بسیارمتفاوت است!!
حدود معنایی این واژگان گاهی بسیار مهم است. مثلاً تعریف کلمه ی "بدحجاب" می تواند کسی را مجرم یا تبرئه کند. ازهمه حساس تر کلمه ی کافراست. این کلمه در فقه اسلامی تعریف مشخصی دارد اما از نظر سیاسی درحکومت اسلامی تعریف نشده است! اگر تعریف کافر را غیرمسلمان بدانیم بنابراین چهارمیلیارد نفراز مردم جهان نجس می شوند و بنابرقوانین اسلامی تجارت مواد غذایی با آنها غیرشرعی است و صدها مساله ی دیگر!!
این که چرا واژگان سیاسی حکومت اسلامی نامشخص و مبهم است، بسیارساده است. چون اولاً متاسفانه درفرهنگ مردم ایران صراحت و شفافیت کمتر دیده می شود. دوماً بعد از گذشت سی سال هنوز مقامات حکومت اسلامی از صراحت دربیان اهداف و اعقاید واقعی شان به شدت پرهیز می کنند!!

19 January 2009

رهبرانقلاب مخملی درصدا وسیما!!

اولین باری که او را دیدم دریکی از همین شرکت های خیابان جردن بود که بیشتر برنامه های صدا و سیما خارج از آن مجموعه ی عظیم جام جم درچنین شرکت های فیلمسازیی ساخته می شود.
آن روز تصورم از او یک جوان خجالتی و باحال بود. او فارغ التحصیل رشته مهندسی صنایع از دانشگاه شریف است. برایم تعجب آور بود او با چنین مدرکی از چنین دانشگاهی که می تواند از هر دانشگاه درخارج از کشور بورس تحصیلی بگیرد با چنان علاقه ای از برنامه جدید خود صحبت می کند که درباره ی فوتبال است، برنامه ای به نام 90 !
درآغاز کارعادل فردوسی پور، هرگز تصورنمی شد او به یکی از مهمترین چهره های رسانه ای و ورزشی و حتی فرهنگی کشورتبدیل شود. او کلمات را به طور کامل و واضح تلفظ نمی کرد و بارها تپق می زد. بسیار خجالتی و مودب بود وضمناً کسی هم در ورزش ایران او را نمی شناخت. اما علاقه بی حد او به فوتبال و البته هوش و توانایی های دیگرش او را به جای رسانده است که به جرات می توان گفت یکی از ده چهره ی برترکشور است!
عادل فردوسی پور درقالب یک برنامه ی ورزشی اولین بار معنی یک برنامه ی زنده تلویزیونی را به نمایش گذاشت. اگرچه برنامه ای بود که ساعت یک شب پخش می شد واگرچه تمام آن بحث و جدل ها شبیه یک مجله ی زرد پر طرفداراست اما زیرساخت آن مایه هایی از یک مفهوم برتر دارد: دموکراسی!
اینکه مردم بتوانند از یک مدیر، حتی اگر رییس یک اداره ی کوچک دولتی باشد صراحتاً سووال کنند و به راحتی ازتمام خرابکاری های این مردان یقه سفید انتقاد کنند. دستاورد بزرگی است که گروه ها و افراد زیادی در رسیدن به آن ناکام مانده اند. فرودسی پور به همه ی ما آموخت که مردم می توانند نظر بدهند، می توانند انتخاب کنند و می توانند خلاف آنچه که درمجموعه عظیم رسانه های دولتی گفته می شود تصمیم بگیرنند. حتی اگر درباره ی موضوع به عقیده برخی، بی اهمیتی مانند فوتبال باشد. میلیون ها نفر بیننده ی برنامه ی او هستند و آنها خودشان بدون هیچ بمباران تبلیغاتی و بدون هیچ شکل فرمایشی در نظرسنجی هایش شرکت می کنند و انتخابات را به معنای مردمی آن نشان می دهند.
دربرنامه ی ورزشی او جناب آقای مدیرمحترم سازمان محترم ... بی تعارف و بدون نمایش های تکراری رایج درتلویزیون باید پاسخ دهد. اینجا جای دورغ گویی نیست چون ممکن است ناگهان مصاحبه ی خودش را که همین چند روز پیش جلوی تعداد بی شماری خبرنگار ضبظ شده بود برصفحه تلویزیون ببیند و زبانش بگیرد و به صحرای کربلا بزند. اما خب در میان این همه بیننده، قطعاً آدمهای باهوشی هم پیدا می شود که با طعنه به دروغگویی آن مدیرمحترم ادراه ی محترم با نهایت اعتراض بخندند و با خود زمزمه کنند که او هم مدیری از مدیران است و مشت نمونه ی خرواراست!
اما به هرحال زخمی هایی که او به مدیران محترم وارد کرده است بی پاسخ نباید بماند. درحالی که با تمام قوا از دولت فعلی حمایت می شود و هرانتقادی مخالفت با نظام خوانده می شود چطور عادل فرودسی پور آن جوان خجالتی و مودب که به هیچ یک از جناح های قدرت هم تکیه ندارد جرات می کند از مدیران دولت فعلی این چنین انتقاد کند. بنابراین باری دیگر خون شهداء و قداست نظام و ... سپردفاعی آقایان می شود و البته فراموش نکنیم مدیرشبکه ای که برنامه ی این جوانک از آن پخش می شود، پورمحمدی، پسرعموی وزیرسابق تر از سابق رییس جمهور است! و البته فراموش نکنیم پورمحمدی وزیرکشور سابق هم بدجوری کمر به دعوا بسته است. به هرحال برای حفظ نظام نباید گذاشت از سمت پورمحمدی ها این چنین آتشی بلند شود!!
اما البته نباید فراموش هم کرد که این جوان خجالتی و باحال برچند میلیون طرفدارخود تکیه دارد.

مطلب مربوط اینجا

14 January 2009

امروز

امروز شبکه بی بی سی فارسی از ساعت 17 به وقت تهران و 18 به وقت کابل شروع به کار می کند. هم اکنون تیزر برنامه های این شبکه پخش می شود. چون سایت بی بی سی غیرقابل دسترس برای بیشتر کاربران ایرانی است فرکانس دریافت این شبکه در زیر ذکر شده است. قسمت عمده مستند های این شبکه را مستند های حیات وحش تشکیل می دهد.

Telstar 12, 15 degrees West,
Transponder 10, 12.608 GHz (Horizontal polarisation)
Symbol rate: 19.28 Mbaud
Forward Error Correction (FEC): 2/3
Hot Bird 6, 13 degrees East,
Transponder 130, 11.11666 GHz (Vertical polarisation)
Symbol rate: 27.5 Mbaud
Forward Error Correction (FEC): 3/4

13 January 2009

فردا

فردا!

11 January 2009

اشتباه حامیان مردم غزه

این روزها عکس های تکان دهنده بسیاری از کودکان و کشته شدگان غیرنظامی مردم غزه دروب سایت ها و روزنامه ها دیده می شود. حتی تلویزیون جمهوری اسلامی حد و مرزهای رسانه ای را کنار گذاشته است و از نشان دادن این تصاویر ابایی ندارد. این همه خون و جسد های سوخته و پاره پاره شده و البته کودکان بی گناهی که درغزه قربانی می شوند حس اعتراض به این کشتار غیرانسانی را درهر فردی برمی انگیزد اما سووال این است که این حس تا کی درافراد برانگیخته خواهد شد؟
به سادگی می توان نتیجه گرفت که بمباران اذهان عمومی با این تصاویر تکان دهنده کمی به صورت غیر طبیعی افزایش یافته است. به این معنی که شاید بینندگان این تصاویر در روزهای اول ماجرا تحت تاثیر قراربگیرد اما ادامه این روند باعث خواهد شد که دیگر دیدن تصویر یک کودک خون آلوده غزه ای به یک عادت روزانه تبدیل شود و این تصویر تاثیر گذاری خود را ازدست بدهد. بزودی بینندگان به راحتی به این تصاویر نگاه می کنند وپس از یک حس همدردی گذرا به زندگی عادی خود ادامه می دهند. ما بزودی می پذیریم که مردم غزه را بصورت جسد ببینم و شگفت زدگی جسد خون آلود و تکه تکه شدن یک انسان در غزه به یک عادت روزانه تبدیل خواهد شد. تا چند روز دیگر وقتی شما به این تصاویر نگاه می کنید به یک هیجان زودگذر ازنوع دیدن فیلم های هالیوودی دست می یابید و همه چیز را فراموش می کنید. قسمت دردناک داستان این جاست که برخی از رسانه ها و افراد برای جلب حمایت بیشتر، تصاویر کشته شدگان سالهای قبل و شاید مردم عراق را چاشنی این نمایش خون و مرگ می کنند.
چنان انفجاراحساسات حامیان غزه آنان را فرا گرفته است که فراموش کرده اند نمایش این تصاویر بزودی امری عادی خواهد شد و فراموش کرده اند پیروی مطلق از احساسات ما را از سنجش های عقلانی دراین ماجرا دور خواهد کرد و با این احساسات کور درحقیقت ما کشتار غزه را به یک خبر تکراری و کهنه ی روزانه تبدیل خواهیم کرد و رهبران حماس را تشویق به خرج کردن خون مردم برای پافشاری در درستی عملکردشان می کنیم.
تجربه در ایران ثابت کرده است بهره برداری از احساسات عمومی به صورت مقطعی دست آورد هایی دارد اما در درازمدت تاثیر خود را از دست می دهد. همانطور که مردم ایران در گذشته از دیدن تصاویر روزانه ی قربانیان فلسطینی درشبکه های تلویزیونی هیچ حسی پیدا نمی کردند، اشتباه رسانه های عمومی و حامیان مردم غزه در نمایش بی حد و مرز این تصاویر تاثیر خود را بزودی از دست می هد.
تمام مطبوعات غرب و شرق، تمام گروه ها و تمام جنبش های مردمی تیغ خون آلوده ارتش اسراییل را می بینند اما چشم برخودخواهی رهبران حماس بسته اند.
حمایت از مردم غزه به یک پز روشنفکری تبدیل شده است و به زودی خواهیم دید که چگونه این پز روشنفکری دستاویز طراحان لباس و مد و غیره خواهد شد!!
حامیان مردم غزه که احتمالا بسیاری از آنها اطلاعاتی درمورد چگونگی آغاز این فاجعه انسانی هم ندارند، چند صباحی است در زندگی عادی خود بهانه ای برای بروز احساساتشان پیدا کرده اند و هیچ صدایی دیگری را نمی شنوند.
حتی اگر این سیل احساسات عمومی باعث خاموشی آتش جنگ شود چه کسی می تواند تضمین دهد غزه دوباره زیر چکمه های ارتش اسراییل خرد نخواهد شد؟ همه ما فراموش کرده ایم چند ماه پیش خیابان های غزه مملو از کشته شدگان انفجارهای مدعیان قدرت در غزه بود. همه ما فراموش کرده ایم گاهی خودخواهی و استبداد رهبران کشورهای خاورمیانه چگونه مردم شان را به خاک وخون کشیده است. آیا کسی از خود پرسیده است برندگان انتخابات عمومی حق تصمیم گیری برای جان مردم کشور خود را هم دارند؟
آیا مردم غزه می توانند همانطور که مردم آمریکا جرج بوش را برای فدا کردن جان سربازان آمریکایی مورد انتقاد قرار دادند، رهبران حماس را برای شروع این بازی مرگبار مورد انتقاد قرار دهند؟

07 January 2009

... فقط یک بار زنگ می زند

روزهای بین کریسمس و سال نو مسیحی چیزی شبیه نوروز خودمان است و به قول خودمان همه چیز تق و لق است! البته استثناهایی هم وجود دارد. دریکی از همین روزها ساعت شش صبح سرد لندن که معمولاً همه زیر لحاف پناه گرفته اند زنگ خانه ی ما زده شد. هراسان و خواب آلود درحالیکه فاصله نه چندان طولانی زیر لحاف تا در خانه را چیزی نزدیک یک سال درسرمای قطبی طی کردم و دستگیره ی آهنی یخ زده در را پایین کشیدم و سرمای کشنده صبح سرد لندن وارد راهرو شد، مردی جلوی در ایستاده بود!!
کات
زمانی که با شور و ذوق فراوان صبح روزهای گرم تابستانی فارغ از هشت ساعت مجسمه شدن روی نیمکت های مدرسه دریکی از دو شبکه تلویزیون خودمان( شبکه دو) انیمیشن ساده و جذابی انگلیسی پخش می شد:
پت پستچی...
پت پستچی با ماشین قرمز خودش و گربه ی کوچکش در شهرک کوچکی می چرخید و نامه ها و بسته های را به مقصد می رساند. این تمام داستان آن انیمیشن جذاب بود. او چنان وظیفه خود را با علاقه انجام می داد که هر بیننده ای را مجبور به دیدن این داستان تکراری می کرد. تمام ساکنین شهرک، او را می شناختند و او هم با آنها گپ و گفتگو می کرد. گاهی هم گره از مشکلات کوچک آنها باز می کرد.
کات
مردی که جلوی در بود دماغ بزرگی داشت عینکی جلوی دماغش سنگینی می کرد و یک ماشین قرمز رویال میل بریتانیا هم پشت سرش ایستاده بود. فقط پت پستچی ما، در آن هوا که توصیفش به کمال گفته شد با شلوارک ایستاده بود و به محض اینکه من در را باز کردم کریسمس را تبریک گفت، حالم را پرسید و بسته ای را تلپ به دستم داد.
آن بسته یک دوربین ناقابل جی 9 کنن بود با تمام متعلقاتش که ما چند روز پیش در آمازون سفارش داده بودیم!
پت خداحافظی کرد و رفت بدون اینکه حتی یک امضاء کوچک بگیرد یا اینکه حتی بپرسد که بسته درست است یا نه، اسم من را حتی نپرسید اما حالم را پرسید عوضش!!
کات
ماه پیش تیتر روزنامه ها خبر از احتمال اخراج 50 هزار کارمند رویال میل بریتانیا می دادند. یعنی 50 هزار پت پستچی کار خود را ازدست خواهند داد. دیگر اداره دولتی پست بریتانیا قادر به مقابله با مشکلات مالی نیست و احتمالاً رویال میل به شرکت های خصوصی مثل دی اچ ال یا تی ان تی واگذار خواهد شد.
علت؛ مردم دیگر تمایلی به تبادل نامه های کاغذی ندارند و درعوض بسته بیشتر ارسال می شود. رویال میل تجربه ای در انتقال بسته های بزرگ امانتی ندارد!!
پستچی فقط یک بار زنگ می زند!