26 May 2008

زمانی که ماشین شما کدو می شود!

"زنگ ساعت 12 بار به صدا درآمد. سیندلار که مشغول رقص با شاهزاده بود ناگهان به خاطر آورد که باید آنجا را ترک کند. به سرعت به سمت در قصر دوید. درحالیکه یک لنگه از کفش او روی پله ها جا مانده بود، سوار دلیجان زیبایی شد. اما کمی بعد دلیجان تبدیل به کدو حلوایی شد و اسب های زیبایش نیز به موش های کوچکی تبدیل شدند."
این داستان در ذهن من خطور می کرد و کارگر پمپ بنزین با لبخند مسخره ای داد می زد: نزنید، نزنید...
نیمه شب بود. درست ساعت 12. کارت سوخت بنزین دستم بود و حیرت زده جلوی پمپ ایستاده بودم. آنهایی که مشغول بنزین زدن بودند. داد وبیدادشان درآمد که قطع شد وای چرا این صفر شد.
کارگرپمپ بنزین با همان لبخند مسخره توضیح داد که درساعت 12 شب یعنی درست ساعت 12 بنزین زدن مساوی است با صفر شدن سهمیه کارت سوخت شما!!!
البته قبلاً می دانستم که این ساعت برای تاکسی ها و وانت ها بسیار اهمیت دارد. چون ساعت 12 شب سهمیه روزانه ی آنها صفر می شود و سهمیه روز بعد آغاز می گردد. اما نمی دانستم اتومبیل های شخصی نیز نباید ساعت 12 شب در حال بنزین زدن باشند. این هم باگ بزرگ کارت هوشمند سوخت!

پانوشت: این پست هم برای کسانی که می گویند چرا این اواخر سیاسی می نویسی!

16 May 2008

محلی برای گفتگوی تمدن ها

سال ها پیش رییس جمهور ایران، آقای خاتمی در نشست سران کشورهای اسلامی بحثی به نام گفتگو تمدن ها را مطرح کرد. این موضوع همانند سایر موضوع های مطرح شده در دوران اصلاحات از قبیل جامعه مدنی، توسعه سیاسی و خود کلمه ی آزادی تفسیرهای مختلفی داشت و تاکنون هم تعریف درستی از آنها در ذهن بسیاری از مردم ایران وجود ندارد.
چندی پیش از محلی بازدید کردم که این گفتگو تمدن های معروف را می توانستی ببینی و به راحتی بفهمی معنی آن چیست. محله ای به نام سلطان احمد در استانبول وجود دارد که مسجد یا کلیسای ایاصوفیا و خود مسجد بزرگ سلطان احمد در آنجا قرار دارد.
آن روز وارد مسجد سلطان احمد شدم. مسجدی سنگی با نقش های نه چندان ظریف اسلامی. در حیاط مسجد توریست های زیادی نشسته بودند. ازهمه جای دنیا! واقعاً شاید هرکشوری که به ذهن می رسید نماینده ای در حیاط مسجد داشت! همه منتظر بودند تا مراسم نماز تمام شود و وارد مسجد شوند. دختران و پسران چشم آبی و موطلایی اروپایی، چشم بادامی های شرقی، سیاه پوستان و مردمان درشت هیکل آمریکایی. روی تابلوای توضیح داده شده بود که همه باید سکوت را رعایت کنند. کفش های خود را به احترام در بیاورند و زنان روسری و دامن بلند داشته باشند.
همه هم می دانستند که اینجا یک مکان مذهبی است و باید تمام این موارد را رعایت کنند. من با اینکه همراه سایر مسلمانان می توانستم وارد مسجد شوم منتظر ماندم و همراه گروهی از اروپایی های چشم آبی از این طرف به آن طرف مسجد می رفتم تا اجازه ورود داده شود. نمی دانید چه حس عجیبی داشت وقتی می دیدم این افراد چقدر ذوق ورود به مسجد را دارند در حالیکه به ندرت کسی را در ایران دیده ام که چنین هیجانی برای ورود به یک مسجد یا مکان مذهبی داشته باشد.
نماز تمام شد. همه همان کاری را کردند که روی تابلو نوشته شده بود. وارد مسجد که شدیم معماری با شکوه مسجد چشم ها را خیره می کرد. لوستر ساده ی بزرگی از سقف آویزان بود و تا دو متری زمین فرود آمده بود. بطوری که قسمت پایینی نورانی شده بود و از قسمت بالایی جدا می شد. فرش قرمز مسجد و تجمع نور در قسمت پایین، فضای خاصی را به وجود آورده بود. همه ی مردم از کشورهای مختلف جهان حیران و شگفت زده غرق نگاه بودند. چند نفر در قسمت داخلی مسجد که ورود برای توریست ها ممنوع بود هنوز نماز می خواندند و سجده می کردند.
کنجکاوی در چشمان آبی تماشا کنندگان موج می زد. کنار من مرد ترکی ایستاده بود و به انگلیسی برای دختر مو طلایی آلمانی توضیح می داد که نمازگزاران چه می کنند و چرا خم و راست می شوند و چرا همه به یک سمت نماز می خوانند و چه می گویند! او سراپا گوش بود.
حس عجیبی داشتم. هرگز فرد مذهبی نبوده ام و هرگز توجهی به تبلیغ دین اسلام نداشته ام اما آن جا دیدم که چقدر دین اسلام می تواند محترم باشد.
از مسجد که خارج می شدم از کنار پسران و دختران روس عبور کردم و برای اولین باراز آنان بوی الکل نمی آمد. در حیاط مردی به انگلیسی به توریست های آمریکایی توضیح می داد که کعبه و مسجدالاحرام کجاست و چرا مسلمانان روبه قبله نماز می گزارند و چرا مسجد گنبدی به این زیبایی دارد و چرا ….
به هرحال اگر در ایران کسی از گفتگو تمدن ها صحبت کرده است درکشورهای دیگر مردم به دور از نظریه های سیاسی بغرنج مشغول این گفتگوی زیبا هستند. شاید بهتر است از این پس آرزوهایمان را قبل از برآورده شدن به زبان نیاوریم.

11 May 2008

قدرتمندتر از آمریکا و شورای امنیت!

به نظر می رسد با مقاومتی که آقای احمدی نژاد در مقابل فشارهای دولت آمریکا و شورای امنیت سازمان ملل انجام داده است وی قدرتمندتر از آمریکا و شورای امنیت باشد. ولی تنها ارگان رسمی که به راحتی او را مجبور به فرمانبرداری و عقب نشینی از مواضع سرسخت خود کرده است فیفا یا کنفدراسیون جهانی فوتبال است!
درحقیقت این عقب نشینی بسیار تحقیر کننده و موثر بوده است. آقای رییس جمهور در تمرینات تیم ملی قبل از شرکت در جام جهانی 2006 آلمان، حضور پیدا کرد و با توصیه های خود گویا تدابیر مهندسی و مدیریت محاسباتیش را به تیم ملی تحمیل می کرد. دراین دیدارها وی چنان از تیم ملی صحبت می کرد که یقین داشت آنان پدیده ی این جام خواهند بود و البته حامل پیامی ازپیشرفت های احمدی نژادی در ایران! اما او به هیچ وجه روی دیگر سکه را پیشبینی نکرده بود. نتایج ضعیف تیم ملی باعث شد وی که در تغییر مدیریت ها تبحر خاصی دارد دستور برکناری دادکان، رییس فدراسیون فوتبال را صادر کند تا مقصر عقیم ماندن معجزه این جام را تنبیه کرده باشد.
از آن پس نقش فیفا در دیکته کردن نظم نوین جهانی از نوع فوتبال شروع شد! فیفا دستور داد که فدراسیون فوتبال ایران باید اساسنامه ای مطابق با آنچه در تمام جهان وجود دارد تهیه کند.(یک قانون اساسی واحد برای همه ی کشورهای جهان) در این اساسنامه باید انتخاب رییس فدراسیون طبق رای مدیران باشگاه های فوتبال پیشبینی شده باشد و دولت هیچ حق دخالتی در انتخاب رییس فدارسیون فوتبال ندارد. عجیب است که این موضوع خیلی به پدیده دموکراسی شباهت داشت!!!
در همان زمان آقای علی آبادی طی نامه ی از طرف رییس جمهور مکلف به قبول ریاست فدراسیون و انجام اصلاحات لازم شده بودند! بنابراین کسی به توصیه های فیفا توجهی نکرد. سپس فیقا به سرعت فوتبال ایران را تهدید به تحریم نمود. دولت احمدی نژاد که بنا بر عادت دیپلماتیک خود با این گونه تهدیدها بسیار مواجه شده بود توجهی به این تهدیدها نیز نکرد. تیم ملی آماده حضور در مراحل مقدماتی جام جهانی آینده می شد. فیفا به صراحت اخطار داد که اگر دولت احمدی نژاد زیر بار نرود تیم ایران از بازی های مقدماتی حذف خواهد شد.
بازهم اتفاقی نیفتاد. اولتیماتومی از فیفا اعلام شد. این اولتیماتوم بسیار جدی بود و شباهتی به اولتیماتوم های رایج شورای امنیت نداشت. با نزدیک شدن به پایان اولتیماتوم مدیران فوتبال کشور شاهد تغییراتی در برنامه های مسابقات جهانی فوتبال بودند. همه متوجه شدند هیچ تیمی حاضر به نادیده گرفتن تحریم های فیفا نخواهد شد و در حقیقت تیم ایران با تنها تیمی که می تواند بازی کند تیم ایران است و ساز مخالف روسیه و چین هم در این عرصه هرگز نواخته نخواهد شد!
دولت احمدی نژاد از ابزار قدرتمندی استفاده کرد که در طول حکومت جمهوری اسلامی به عنوان آخرین حربه همیشه موثر بوده است. کلاه شرعی!
اساسنامه مطابق آنچه فیقا خواسته بود به سرعت آماده شد. اما فیفا با یک بند اساسنامه مشکل داشت . چرا رییس سازمان تربیت بدنی که اتفاقاً همان معاون رییس جمهور هم هست می تواند در انتخابات ریاست فدراسیون فوتبال شرکت کند؟ توجه داشته باشید که رییس سازمان تربیت بدنی آقای علی آبادی بود که چند وقت پیش تکلیفی از طرف رییس جمهور دریافت کرده بودند!!! اما سازمان ترییت بدنی جمهوری اسلامی ایران اعلام کرد برای ریاست این سازمان کسر شان است که در پست پایین تری مانند فدراسیون فوتبال انتخاب شود، این بند فرمایشی است و هرگز چنین اتقاقی نخواهد افتاد چنان که در تاریخ فوتبال ایران هم چنین چیزی سابقه نداشته است !!! سپس آقای صفایی فراهانی نماینده ایران در گفتگو با فیفا از طرف آقایان قول داد هرگز چنین اتقاقی نخواهد افتاد!!!
سازمان تربیت بدنی انتخابات فرمایشی ترتیب داد که افراد زیادی نیز کاندیدای ریاست فدارسیون فوتبال شدند. اما چون شورای نگهبانی وجود نداشت، یک شب اتفاق عجیبی افتاد. 9 نفر از کاندیداها انصراف دادند و فقط یک نفر باقی ماند: آقای علی آبادی! رییس سازمان تربیت بدنی یا همان معاون رییس جمهور که از پیش دریافت کننده نامه ی خاصی از طرف رییس جمهور هم بودند!!!
فیفا این بار طرف خود را شناخت و بی درنگ تحریم ها را عملی کرد! تیم ایران حق شرکت در هیچ مسابقه بین المللی نداشت. تیم ملی ایران مدتها بلا تکلیف بود!
بدین صورت دومین عقب نشینی رسمی دولت احمدی نژاد در مجامع بین المللی اتفاق افتاد.( اولین مربوط به تعدادی ملوان انگلیسی بود که با یک تور تفریحی به ایران سفر کرده بودند!) انتخابات ریاست فدراسیون فوتبال معلق شد و به زمان دیگری موکول شد. آقای علی آبادی نیز از شرکت در انتخابات انصراف داد و در مطبوعات اعلام کرد: "من به حکم یک تکلیف آمدم و به حکم یک تکلیف رفتم!"
اما قسمت داغ داستان زمانی بود که آقای صفایی فراهانی در برنامه زنده نود تمام اتقاقات را رونمایی کرد و بارها دخالت دولت و رییس جمهور در فدارسیون فوتبال کشور را دلیل بلاتکلیفی تیم ملی عنوان کرد. در این میزگرد تلویزیونی که اتفاقاً ساعت یک بامداد انجام می شد مسوولین رسمی ورزش کشور و آقای فراهانی چنان دروغ ها ی یکدیگر را فاش می ساختند که هر بیننده ای تصور می کرد احتمالاً هیچ کلام درستی بین مسوولین مملکتی رد و بدل نمی شود!!!
هیچ کس نمی داند چرا مسوولین کشور، روسای فیفا را چنان احمق فرض کردند و بارها قول و قرارهای خود را نادیده گرفتند؟ همانطور که هیچ کس نمی داند چرا تهدیدهای شورای امنیت این قدر بی رنگ و بی خاصیت است و با وجود بازی های دولت احمدی نژاد و بدقولی ها مداوم، هرگز اتفاق جدی رخ نداده است؟
البته در یک جمع دوستانه که چند نفر از فعالان محیط زیست حضور داشتند یکی از دوستان پاسخ جالبی داد. او معتقد بود فیفا نهادی است مردمی و از تمام زد و بند های آلوده سیاستمداران دور است!
برنامه ی بعدی فیفا نیز جالب است. او از فدراسیون فوتبال ایران خواسته است اجازه ورود دختران به استادیوم های فوتبال برای تماشای مسابقات را بدهد. این کمی خطرناک است چون باید با حکم برخی از مراجع تقلید روبرو شود. سال هاست که عده ای برای رسیدن به این هدف مبارزه کرده اند، فیلم های بسیاری ساخته شده و مقالات زیادی هم نوشته شده اما هنوز کسی پیروز نشده است. به نظر شما در این مبارزه ی جدید، فیفا برنده است یا دولت احمدی نژاد؟

10 May 2008

نوازندگان خیابانی در استانبول






07 May 2008

جشنواره ای که خاموش شد

سال ها پیش، سازمان حفاظت محیط زیست در ادامه ی فعالیت های خود برای احیاء نگرش سبز، جشنواره ی فیلم های زیست محیطی ایران با عنوان جشنواره فیلم های سبز را برگزار کرد. این جشنواره اگر چه به صورت کاملاً حرفه ای برگزار نمی شد و مانند تمام جشنواره های دیگر نقایصی داشت اما فرصت خوبی بود برای معرفی فیلمسازان زیست محیطی ایران که با هدف ثبت تصاویرطبیعت، حیات وحش و اتفاقات محیط زیست کشور، آثار خود را خلق می کردند. در این جشنواره شاهکارهای جهانی چون میکروکاسموس نیز معرفی شدند و بسیاری به این نتیجه رسیدند که باید به فیلم های مستند حیات وحش و زیست محیطی توجه بیشتری کرد و سرمایه گذاری بر این فیلم ها مطمئناً تاثیرات مستقیمی بر حفاظت محیط زیست کشور خواهد داشت. این امید وجود داشت ، جشنواره ی سبز که دوسالانه برگزار می شد ایده های سبزی به ارمغان آورد که ردپای آن به تدریج در تمام سینمای ایران نمایان شود.
اما متاسفانه با تغییر مدیریت ها در این سازمان، گویا تمام آنچه در گذشته اتقاق افتاده بود باید تعطیل و راه جدیدی از سر گرفته می شد. این روش که سالهای اخیر آفت تمام سازمان های دولتی شده است، سبب خاموشی جشنواره ی فیلم های سبز در پنجمین دوره ی خود شد. دیگر هرگز جشنواره ای برای فیلم های سبز ایران برگزار نگردید و کسی هم نمی داند بودجه ی این حرکت فرهنگی در کجا سرمایه گذاری شده است که مناسب تر از جشنواره ای برای فیلم ها ی سبز ایران باشد!

طوفان در راه است!

تقریباَ هر روز می توان خبر افزایش قیمت نفت را شنید. مسلماً این می تواند خبر خوبی برای طرفداران محیط زیست باشد، چرا که با افزایش قیمت سوخت های فسیلی مصرف آنها کمتر شده و آلودگی نیز به تبع آن کاهش می یابد. اما باید روی دیگر سکه را نیز دید. چرا قیمت نفت افزایش می یابد؟ در طول تاریخ سابقه نداشته است این چنین قیمت نفت افزایش یابد. اکنون قیمت به چنان سطحی رسیده است که به نظر می رسد ادامه افزایش آن کاذب باشد و واکنش روانی بازار به برخی از پدیده های بین المللی است. ارتش ترکیه برای سرکوب مخالفین کرد شمال عراق را بمباران می کند، در مقابل قیمت نفت به طور عجیبی تا 3 دلار افزایش می یابد. درحالیکه گفته می شود هنوز عراق به طور واقعی وارد بازار نفت نشده است و نمی تواند تاثیر جدی در این بازار داشته باشد. برخی از کارشناسان معتقد هستند در صورتیکه قسمتی از ذخایر نفتی دولت آمریکا گشوده شود قیمت نفت بطور چشمگیری کاهش خواهد یافت. اما با وجود افزایش قیمت بنزین و تورم سایر کالاهای مصرفی در کشورهای غربی چرا دولت آمریکا این کار را نمی کند؟
به نظر می رسد افزایش قیمت نفت سبب ثروتمند شدن کشورهای صادر کننده نفت خواهد شد. اما نگاهی اجمالی به وضعیت اقتصادی کشور نتیجه ی عکسی را هویدا می سازد! درآمدهای ارزی در سالهای گذشته سبب افزایش غیر قابل کنترل نقدینگی در داخل کشور شده است. این مشکلی است که سالها پیش رژیم قبلی، با افزایش قیمت نفت در اثر فعالیت های اوپیک ، با آن روبرو شد. دولت وقت راه حل را در وام دادن به کشورهای خارجی یافت. ایران به مصر وحتی فرانسه نیز وام داد و شدیداً مورد انتقاد مخالفین قرار گرفت؛ در حالیکه روستاییان ایران در فقر و فلاکت زندگی می کنند دولت ایران به فرانسه یک میلیارد دلار وام می دهد!
در حال حاضر مدیریت اقتصادی کشور چنان غافلگیرشده است که هیچی چاره ای جزء پیروی از سرنوشت تعیین شده ندارد! هیچکس به درستی نمی داند برداشت دولت از ذخایر ارزی در سالهای گذشته چقدر بوده است؟ جالب است که دولت در ماه جای نیز درخواست برداشت از این ذخایره را به مجلس ارائه داده است. این همه پول برداشتی چه می شود؟ به هر حال قسمتی از آن بصورت ریال وارد سیستم بانکی کشور شده و افزایش نقدینگی در کشور را بحرانی تر می کند. تورم مهار گسیخته نتیجه ی افزایش نقدینگی است. دولت خواه ناخواه مجبور به چاپ اسکناس های درشت خواهد شد و سرانجام تحت تاثیر فشارهای اجتماعی و سیاسی در کشور، دستمزدها را افزایش خواهد داد. بنابراین پول ملی بی ارزش تر می شود و قیمت کالاهای وارداتی و مواد اولیه همچنان افزایش می یابد. از طرفی افزایش قیمت نفت نیز قیمت تمام شده محصولات خارجی را بالاتر می برد. شما به راحتی می توانید موج تورم از داخل و خارج را پیشبینی کنید! در این شرایط دستمزدها و درآمدهای قشر ضعیف جامعه، نسبت به تورم، نامتعادل تر می شود و شاهد بحران اقتصادی جدی در کشور خواهیم بود. اما اگر تحریم های شورای امنیت همچنان روند خود را ادامه دهد و روزی این تحریم ها به پله ی آخر برسند و تصمیم گرفته شود نفت ایران خریداری نشود، چه اتفاقی خواهد افتاد؟
مسلماً جهان غرب با افزایش کنونی کاذب قیمت نفت آمادگی لازم برای شوک قیمت نفت در آینده را خواهد داشت. ضمن اینکه نفت بصورت کاذب به سقف قیمت نزدیک شده است و حالا با گشودن ذخایر نفت دولت آمریکا جو روانی موجود برای افزایش قیمت نفت معکوس عمل می کند و حتی ممکن است به تدریج شاهد کاهش قیمت از شرایط امروزی نیز باشیم. پس تنها اهرم فشار ایران نیز کارایی خود را از دست می دهد!
اما دولت آمریکا با کاهش برابری دلار در مقابل پول سایر کشورها، قیمت محصولات صادراتی خود را ثابت نگه داشته است. در این میان تولیدکنندگان چینی قادر نخواهند بود قیمت های افسانه ای خود را ارائه بدهند و این پایان دامپینگ چندین ساله ی تولیدکنندگان چینی خواهد بود. در آینده کالاهای بسیار ارزان چینی به کشورهایی مانند ایران وارد نخواهد شد، چرا که برای تولیدکنندگان چینی بهتر است کالاهای مرغوب با قیمت واقعی به بازارهای اروپا و آمریکا صادر کنند تا کالاهای ارزان برای کشورهایی مانند ایران. در نتیجه تنها منبع خریدهای خارجی ایران نیز قطع می شود. حالا تقریباً می توان حدس زد چرا قیمت نفت افزایش می یابد!!!
نتیجه ی اخلاقی این داستان: برنده شیطان بزرگ است.

05 May 2008

روز تو...

تعدادشان خیلی زیاد بود. هرچه که دستشان می آمد به ماشین بدبخت می کوبیدند! تقریباً تمام شیشه های ماشین شکسته بود و ازبس سنگ خورده بود انگار از ته دره بیرون آورده بودنش. وقتی ماشین حسابی له شد، جوان های خشمگین از آنجا دور شدند. پیرمردی که با حیرت آنها را نگاه می کرد چند دقیقه قبل از حمله فرصت کرده بود خود را از ماشین بیرون بیندازد. فقط خرده شیشه ها کمی گوشه ی پیشانیش را پاره کرده بودند! تمام دست و پایش می لرزید. هیچ وقت این قدر وحشت نکرده بود. اصلاً نمی دانست چه اتفاقی افتاده است. با دستان لرزان خم شد تا عینکش را از زمین بردارد. یکی از شیشه هایش شکسته بود. درحالیکه خون از پیشانیش جاری شده بود عینک شکسته را آرام به صورتش زد و خون پیشانی به دستش مالیده شد. قطرات خون روی پیراهن سفید کهنه اش چکید. قرمزی خون را دید و به پرچم های سرخ رنگ جوانی نگاه کرد که با عصبانیت نعره می کشیدند واز او دور می شدند. به طرف پیکان آبی رنگ قدیمش رفت و درحالیکه بغز کرده بود دستی روی سقفش کشید. با این ماشین قدیمی مسافر کشی می کرد چون حقوق بازنشستگی اش فقط برای مخارج هفته اول ماه کافی بود. روی زمین نشسته سرش را در دستانش گرفت و مثل بچه ها پاهایش را بازکرد و زارزار گریه کرد. درهمان حال با خود فکر می کرد: خدایا قیافه آنها چقدر شبیه شاگردانش بود! اما امکان ندارد چون او بیست سالی بود که سر هیچ کلاسی نرفته بود!.... شاید خیلی بد شانس بود که ماشینش آبی رنگ بود. ولی چه فرقی می کند شاید اگر قرمز بود وقتی آبی ها می باختند این بلا سرش می آمد. ... خدایا! این همه نفرت برای چیست؟ فقط از یک رنگ یا برای یک باخت؟ ... نکند شاگردان او هم... نه او خیلی چیزها به شاگردانش یاد داده بود.
بلند شد به سمت نامعلومی راه افتاد و یاد موقعی افتاد که کلاس اول بود وقتی دوست صمیمی اش را فلک کردند او هم گریه می کرد همان موقع عهد کرد بزرگ شد معلم شود تا تمام شاگردانش را دوست داشته باشد.... لحظه ای شک کرد نکند واقعاً شاگردانش را دوست نداشت؟ نه امکان ندارد... شاید شاگردانش از او نفرت داشتند؟ نه امکان ندارد چهره های خندان آنها را هرگز فراموش نمی کند. روزی را به یاد آورد که دیپلم گرفته بود و با عجله به خانه آمد تا به پدرش گواهی دیپلمش را نشان دهد چون او دومین نفری بود که در آن محله ی قدیمی دیپلم می گرفت. پدر بداخلاقش اولین بار او را با محبت بغل کرد. آن شب مادرش آش رشته پخت و به همه ی همسایه ها داد..... همین طور که راه می رفت و خون روی صورتش می ریخت لبخند به لب داشت و روزهای مدرسه را به یاد می آورد، پنجاه سال پیش، زمانیکه اولین باربه عنوان معلم وارد کلاس شد.....

معلم عزیز، روزت مبارک!

04 May 2008

چطور امکان دارد؟

دو مصوبه ی اخیر دولت مبنی بر استفرارصنایع در حریم شهرها و عبور خطوط لوله از مناطق حفاظت شده، این حقیقت تلخ را آشکار می سازد که متاسفانه آقای احمدی نژاد با قانون اساسی جمهوری اسلامی هیچ آشنایی ندارد یا اینکه برخی از اصول آن را هرگز نخوانده و نشنیده است!
تصویب این دو مصوبه که با مخالفت سازمان محیط زیست مواجه شده است آشکارا مخالف اصل پنجاهم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران است. اصل پنجاهم قانون اساسی هرگونه فعالیت اقتصادی که موجب آلودگی و آسیب به محیط زیست می شود را ممنوع کرده است. این اصل چنان صریح و واضح مطلب فوق را بیان می کند که حتی دانش آموزان ابتدایی نیز در صورت یک بار روخوانی مفهوم آن را به خوبی و بی نیاز به تفسیر حقوقی دریافت خواهند کرد. سووال اصلی این است که چرا آقای رییس جمهور قبل از شرکت در انتخابات ریاست جمهوری حتی یک بار اصول قانون اساسی را مطالعه نکرده اند و آیا مفهوم رجال سیاسی که یکی از شروط نامزدی انتخابات ریاست جمهوری است ، شامل دانستن اصول قانون اساسی کشور نیست؟
ارائه این لایحه به مجلس عملاً نادیده گرفتن قانون اساسی ، نادیده گرفتن حقوق انسانی مردم برای برخورداری از محیط زیست سالم و توهین به شعور نمایندگان مجلس و اعضای شورای نگهبان است!
به نظر می رسد ارائه این لایجه به مجلس با تصمیم شخصی خود رییس جمهور و مشاورین وی صورت گرفته است چرا که اگر این لایحه در هیات دولت عنوان شده بود مسلماً سازمان محیط زیست از حق خود برای اعتراض استفاده می کرد، در حالیکه این سازمان پس از ارائه مصوبه به مجلس توانسته است از مفاد آن اطلاع یابد!
تصمیم گیری های شخصی رییس دولت، وزیران و روسای سازمان های دولتی را به سرپرست و مدیران اداری تبدیل کرده است. متاسفانه به نظر می رسد مشاورین وی نیز توانایی چندانی در تصمیم گیری های صحیح ندارند.
با این اقدام نسنجیده دولت، پیشنهاد می شود از آنجا که بر اساس قانون حفاظت از محیط زیست وظیفه ی عمومی است بنابراین تشکل های زیست محیطی از رییس دولت به علت نادیده گرفتن اصل پنجاهم قانون اساسی شکایت حقوقی کنند. اگرچه این شکایت احتمالاً شکل تشریفاتی خواهد داشت، اما می تواند شخص رییس جمهور و مشاورین او را وادار کند حداقل یک بار اصل پنجاهم قانون اساسی را مطالعه نمایند!

اصل پنجاهم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران:درجمهوری اسلامی، حفاظت محیط زیست که نسل امروز و نسل های بعد باید درآن حیات اجتماعی روبه رشدی داشته باشند، وظیفه عمومی تلقی می گردد. از این رو فعالیت های اقتصادی و غیر آن که با آلودگی محیط زیست یا تخریب غیر قابل جبران آن ملازمه پیدا کند، ممنوع است.
نظرات

01 May 2008

محمد علی شاه وارد می شود

گفته می شود گروهی از هموطنان عزیز که شرق زده شده اند (وقتی غرب زده داریم لابد شرق زده هم داریم) و براساس تعالیم بودایی و این حرف ها به تناسخ اعتقاد راسخی پیداکرده اند. مصرانه براین باور هستند که روح محمد علی شاه قجر(قاجار) اکنون حلول پیدا کرده است و درمیان ما است. اما اینکه کجا و چه کسی و چطور هنوز کسی چیزی نمی داند!
براساس نظرات این عده، شاه قجر(یعنی روح شاه قجر) آمده است تا کارناتمام خود را به پایان برساند. (منظور همان توپ و مجلس و موضوعات مربوطه است)
این بار هم او از دوستان روس استفاده خواهد کرد. اگرچه روس ها کمی بد قلق شده اند اما او معتقد است با وجود دلارهای نفتی هر روسی را به هر کاری می توان واداشت. درزمان حیات ایشان که اصلاً نفتی نبود و دلاری درکارنبود آن گونه دوستی خود را ثابت کردند چه بماند حالا! البته مشکل این است که روح خدمتکار سلطنتی نیز باید حلول کند تا تتمه خزانه ی ممکلتی که امروزی ها صندوق ذخیره ی ارزی می گویند، خوب جارو شود تا شاید دلاری نصیب آن حضرت گردد. (براساس شایعاتی دیگر چیزی در این خزانه باقی نمانده است!) اگرهم نبود فدای سر بزرگان. قباله ی چند تکه جزیره ی بی مصرف در این خلیج فرس را پیشکش می کنند به برادران عرب، یک مجلس که نه صد مجلس را به توپ می بندند.
گفته می شود شاه قجر چنان عزم راسخ کرده است که این بار مجلس را به گنده خواهد بست نه به توپ! تا درس عبرتی باشد برای آن عده رعیتی که خود را لوس کرده گاه به گاه پای صندوق رای می روند برای خود نماینده انتخاب می کنند.
آن حضرت فرموده اند:
مگردربار مرده است که این پدر سوخته ها برای خودشان آدم انتخاب می کنند. اصلاً رعیت را چه به این کارها. ما چند نفری از نزدیکان را گماشته ایم اراده ی ملوکانه را اجرا کنند. این وکلای مجلس خاک بر سرهم دلشان خوش باشد چند قرانی مواجب می دهیم گاهی افاضاتی هم بکنند، باب خالی نبودن عریضه. (با توجه به قران آن زمان می شود چند صد میلیون تومان این زمان) هر مزخرفی هم خواستند مکتوب کنند، اراده ما حکم آخر است. ما که هاله ی خداوندیم (در متون قدیم سایه نوشته شده است) بهترخوب و بد این رعیت را می دانیم یا چندتایی خان زاده تازه به دوران رسیده که خود را وکیل الرعایا می دانند، پدرسوخته ها؟!؟ (نویسنده بی گناه است آن حضرت فرموده اند)
اراده کنیم قشون انگلیس را هم کت بسته لباس جنگی درمی آوریم با کت وشلوار مسخره فرنگی و گل و هدایا به کشورشان حواله می کنیم! به گور پدرش خندیده است!!! ( این نمی دانیم از کجا آمده است – نویسنده)
والسلام