30 October 2008

برای خودم

خیلی مواقع در ایران کوتاه می آمدم. سعی می کردم در برخورد با افراد مسایل را با آرامش حل کنم. همیشه از دعوا و مجادله خودداری می کردم. باید اعتراف کنم بیشتر مواقع هم بازنده بودم و طرف همیشه حس آدم های پیروز را داشت! برایم مهم نبود. چون فکر می کردم کار درست را من انجام داده ام.
اینجا آدم ها همه کوتاه می آیند. تو هیچ وقت بازنده نیستی و البته هیچ وقت هم همان حس برنده بودن واقعی برای انتخاب راه درست را هم نداری!! اینجا اگر کسی کوچکترین تماسی با تو داشته باشد به سرعت معذرت خواهی می کند. قبل از اینکه بتوانی تصمیم بگیری که چطور واکنش نشان بدی!
اما این روزها به یه سووال عجیب فکر می کنم آیا من در ایران اشتباه نمی کردم؟ وقتی آنجا همه یاد گرفته اند حق شان را بگیرند چون کسی حق شان را نخواهد داد، واقعا آیا من اشتباه نمی کردم؟ شاید برای همین است که خیلی ها در ایران قدم به قدم جلو می آمدند و هیچ حقی برای من قائل نمی شدند و شاید برای همین همیشه عقب نشینی می کردم و جایی شروع به دفاع می کردم که دیگر شکست خورده بودم و هیج حقی برای بازپس گیری نداشتم. فکر کنم اگر دوباره به ایران برگردم طور دیگری زندگی خواهم کرد.

24 October 2008

دامنه دشمنان گسترش می یابد

روزنامه مترو یکی از چند روزنامه ی مجانی لندن است که شما می توانید هر روز در اطراف ایستگاه های مترو بدون پرداختن پول آن را دریافت کنید. ( قابل توجه است که در لندن هیچ چیزی را بجز هوا برای تفس، بدون پرداخت پول نمی توانید دریافت کنید. البته در حال تحقیقات هستم که بدانم چه مقدار از مالیات های مردم برای مبارزه با آلودگی هوا صرف می شود!!) به بحث خودمان برمی گردیم. این روزنامه مثل تمام روزنامه های مجانی دیگر بیشتر به شایعات در مورد افراد مشهور، خوانندگان، بازیگران و ورزشکاران علاقه دارند. یعنی به اصطلاح خودمان زرد هستند! گاهی هم خبرهایی از جهان در گوشه وکنار روزنامه پیدا می شود. دو روز پیش در این روزنامه خبری از ایران منتشر شد. خبری با تیتر:
"کبوتر های جاسوس در ایران دستگیرشدند"
این خبر در اینجا بیشتر جنبه شوخی و سرگرمی داشت. برهر حال مردم در متروهای شلوغ و پر سروصدای لندن احتیاج به سرگرمی دارند!!
اما جالب است که منبع خبری آن روزنامه اعتمادملی عنوان شده بود. بعد از خواندن این خبر تلاش زیادی کردم تا اصل خبر را در روزنامه اعتماد ملی پیدا کنم. اما موفق نشدم! در قسمت دیگری از این خبرنوشته شده است که قبلاً نیز 12 سنجاب هنگام جاسوسی در مرزهای ایران توسط نیروهای امنیتی ایران دستگیر شدند.
ظاهراً به کبوترها وسایلی وصل شده است که بتوانند از مرکز هسته ای نظنز جاسوسی کنند!
جاسوسی با حیوانات ایده جالبی به نظر می رسد اما در گذشته طی جنگ جهانی دوم و جنگ سرد از حیوانات برای جاسوسی استفاده شده است. یعنی احتمالاً قبل از اختراع دوربین های دقیق ماهواره ها و گیرنده های صوتی پیشرفته ی هواپیما ها و غیره!!
اگر منبع این خبر واقعاً درست باشد. سووال این است که چرا جمهوری اسلامی از جاسوسی مراکز هسته ای ایران این قدرهراس دارد. مگر کار غیر قانونی در این مراکز انجام می شود!؟ !ضمناً مقامات جمهوری اسلامی بارها تاکید کرده اند که چیزی را از ناظران بین المللی ان تی پی پنهان نکرده اند!
دوم اینکه چرا دشمنان ( آمریکا، انگلیس، آلمان، فرانسه ، غرب ،اسراییل و احتمالاً در آینده روسیه و ....) این مقدار به اطلاعات هسته ای ایران احتیاج دارند. آنها که جمهوری اسلامی را پیشاپیش مجرم می دانند و احتیاجی به ثابت کردن این موضوع ندارند؟
سوم اینکه تا به حال در هیچ دعوایی دیده اید طرفین این قدر از هم بترسند؟!؟

به هرحال توجه داشته باشید که در هر دو خبر عنوان شده است که ماموران امنیتی ایران قبل از هر اقدامی حیوانات جاسوس را دستگیر کردند!!

21 October 2008

تصویرهای نادر سرزمینم

نسیم خنک و ملایمی صورتم را سرد می کند. روی سنگ فرش ها به سمت دریاچه زیبا ی روبرو می روم. چمن زار های سبز و درختانی که نمی دانم چون نوع درختی هستند. گاهی هم سنجاب ها تیلک تیلیک می جهند و چیزهایی را به دندان گرفته و جابجا می کنند. به کنار دریاچه ی کوچک می رسم. نور صبحگاهی خورشید روی دریاچه منعکس می شود. قوی های گنگ از آب خارج شده اند و روی چمن ها نشسته اند. باید مواظب باشی تا کبوترها را له نکنی، چون اصلاً قصد ندارند از جلوی آدم حرکت کنند. غازهای کانادایی هم کم کم از آب بیرون می آیند. غازهایی که فقط در فیلم های مستند دیده بودم و همیشه آرزو داشتم آنها را ازنزدیک ببینم. چنگرهای چاق هنوز در آب هستند. اردک های سرسبز و سر سیاه و حتی اردک بلوطی. باورکردنی نیست. گله ای از غازهای خاکستری به شکل هشت از دو سه متری بالای سرم عبور می کنند ودر سمت دیگر دریاچه می نشینند. قوی گنگ بزرگی روی آب می دود و بعد به آرامی دور دریاچه پرواز می کند. همه ی آن پرنده هایی که در ایران ساعت ها کمین می کردم تا چند ثانیه تصوریشان را بگیرم! همه آلان در چند متری من آزادنه و بدون ترس از انسانها زندگی می کنند. هر روز صبح که برای دویدن بیرون می آیم. تصویرهای نادرسرزمینم را می بینم.

هاید پارک – لندن 20 اکتبر 2008