زمانی که ارسطو دموکراسی را حکومت مردم بر مردم تعریف کرد، به نظر می رسید ایده آل ترین شکل حکومتی، تعریف شده است. اما در شرایط سیاسی جهان امروز، یکی از اصول دموکراسی مورد تردید جدی قرار گرفته است. مردم ایالات متحده از بوش نفرت دارند و احمدی نژاد مورد انتقاد و نفرت مردم ایران است، ساراکوزی در میان مردم فرانسه به عنوان فردی نادان شناخته می شود اما تمام این افراد توسط انتخابات به ریاست جمهوری برگزیده شده اند!
شاید ماجراهایی مانند جدال بوش و ال گور، تغییر نتیجه ی انتخاب در صبح روز بعد و عدم ائتلاف احزاب فرانسه مبین این امر باشد که رییس جمهوران مذکور در نتیجه ی انتخابات ناسالم به قدرت رسیده اند. اما شکست جان کری از جرج دبلیو بوش در انتخاب پیشین ایالات متحده در پای صندوق های رای صورت گرفت نه در دادگاه دیوان عالی آمریکا! از طرفی بعید نیست محمود احمدی نژاد نیز در انتخاب آینده پیروز میدان باشد!
البته می توان به یک تئوری سیاسی باور داشت که اتمسفر سیاسی جهان شکل همگنی دارد یعنی اینکه وقتی در کشوری دیکتاتوری حاکم می شود کشورهای مشترک المنافع و یا رقیب به دیکتاتوری روی می آورند. مانند آنچه در دوره ی جنگ جهانی دوم رخ داد و در آلمان، ایتالیا، اسپانیا، روسیه و حتی ایران دولت های نظامی مستبد به قدرت رسیدند یا حکومت سرهنگ ها که زمانی تمام آمریکای لاتین را تحت تاثیر قرارداد. مطابق این تئوری انتخابات کشورهای مختلف نیز تحت تاثیر جریان سیاسی جهانی قرار می گیرد. یعنی اینکه وقتی در ایالات متحده رییس جمهور تندرو انتخاب می گردد در ایران، فرانسه وحتی در فلسطین و اسراییل دولت های تندرو انتخاب می شوند. اما این تئوری به معنی پر کردن خلاء دموکراسی نیست و همچنان انتخابات خلاء اصلی دموکراسی در جهان امروزاست. چرا که باور داشتند به این تئوری به معنی الگو بردای کورکورانه مردم و دولتمردان از جو سیاسی موجود است یا اینکه باید قبول کرد انتصابات در پشت پرده ی انتخابات صورت گرفته است!!
اگر قدرت های پشت پرده بتوانند این چنین براحتی نتیجه ی انتخابات را عوض کنند باید اعتراف کرد انتخابات یکی از خطرناک ترین پدیده های سیاسی جهان امروز است. چرا که قدرت های دستنشانده ای که به اصطلاح با رای گیری های مردمی برگزیده می شوند با وجاهت قانونی خود در مقابل انتقادات و انقلاب های مردمی مصونیت سیاسی پیدا می کنند و این یک نوع دیکتاتوری هوشمندانه است که پایه های مستحکمی دارد!
البته روی دیگر سکه را نیز باید نگاه کرد. یعنی اینکه اگر واقعاً رییس جمهوری های یاد شده با رای مردم انتخاب شده باشند اشکال کار چیست؟ آیا مردم بطور مقطعی اشتباهی می کنند که در آینده نزدیک پشیمان می شوند؟ و جالب است این اشتباه را دوباره تکرار می کنند؟ مانند آنچه در انتخابات پیشین ریاست جمهوری آمریکا رخ داد!! پس اگر چنین است باید قبول کرد که روشنفکران و نخبه ها و گروه های سیاسی مخالف در اقلیت مطلق هستند و نتیجه انتخابات را مردم عادی که هیچ بینش سیاسی ندارند تعیین می کنند. بنابراین انتخابات نمی تواند تضمین کننده دموکراسی باشد. اما گروه مخالف ممکن است مدعی شوند مردم کسی را انتخاب می کنند که مورد تایید اکثریت جامعه است. اما نگاهی به کشورهای مدعی پیروی از اصول دموکراسی، چیز دیگری را ثابت می کند.
انتخابات در ایالات متحده همواره به برگزیدن یکی از احزاب دموکرات یا جمهوری خواه منتهی شده است و هیچ فردی از حزب دیگر یا افراد مستقل شانس پیروزی ندارند این یعنی حکومت اقشار خاصی از جامعه که در این دو حزب فعالیت می کنند بر کل مردم. البته کشورهای بسیاری نیز به وضوح این فیلتراسیون را انجام می دهند مانند آنچه شورای نگهبان در انتخابات ایران انجام می دهد یا حضور تنها یک نامزد در انتخابات کشورهای عربی مانند مصر، سوریه و دولت پیشین عراق که یک نوع انتخابات فرمایشی است با ابزار قوی برای خفه کردن صدای مخالفین؛ ابزاری به نام دموکراسی. درحقیقت تعریف حکومت مردم بر مردم همچنان به عنوان یک ایده آل غیر واقعی باقی مانده است.
به نظر می رسد خرد جمعی آسان تر از خرد فردی دچار اشتباه و انحراف می شود! چرا که بسیاری از دیکتاتور های جهان با رای مستقیم مردم به قدرت رسیده اند. شش میلیون نفر از مردم آلمان به حزب نازی رای دادند با اینکه این حزب اهداف فاشیستی خود را به وضوح بیان کرده بود!!
امروزه در هیچ کشوری نمی توان به سلامت انتخابات اطمینان داشت. چه کسی تضمین می کند که بارها اتفاق واترگیت در کشورهای مختلف تکرار نشده است و شاهدان این گونه رسوایی ها سکوت نکرده اند یا ازبین نرفته اند؟
اما اشکال دیگر کار، در تاثیرگذاری های مقطعی بر اذهان عمومی است. چون انتخابات در مقطع زمانی کوتاهی برگزار می شود، می توان با ایجاد شرایط غیرعادی به راحتی اذهان عمومی را به سمت دلخواه سوق داد. مانند آنچه در انتخابات ایران رخ می دهد و قبل از انتخابات سوبسیدهای دولتی به صورت گسترده ای در جامعه عرضه می گردد و مردم توسط رسانه های همگانی که عمدتاً دولتی هستند، به شدت بمباران تبلیغاتی می شوند.
دموکراسی اصول دیگری هم دارد که لازمه حیات آن است. آزادی بیان، فعالیت احزاب سیاسی و رسانه های همگانی غیر دولتی، رفاه اجتماعی، عدالت و غیر سیاسی بودن نیروهای نظامی و انتظامی از جمله آنان هستند. شاید با اجرای این اصول مشکلات انتخاب نیز برطرف شود. اما به یاد بیاوریم بیشتر این اصول در کشوری مانند فرانسه رعایت می شود اما همچنان فردی مانند ساراکوزی برنده انتخابات است!!! شاید هم افرادی مانند بوش، ساراکوزی، احمدی نژاد واقعاً همان هایی هستند که مردم می خواهند، اگرچه هر یک از این افراد سلامت انتخابات کشورهای دیگر را با تردید می نگرند!!!!
مثال هایی از توقف جریانات انحصارطلبانه و استبدادی به وسیله انتخابات وجود دارد مانند آنچه در ونزوئلا و سال ها پیش در نیکاراگوآ اتفاق افتاد اما بد نیست بدانیم در هر دو مورد، جریانات استبدادی شکست خورده، قدرت را به طور کامل واگذار نکردند بلکه از پز پذیرفتن شکست درانتخابات برای محبوبیت بیشترخود استفاده کردند!
شاید باید عقیده ی گروهی از سیاستمداران را پذیرفت که توسعه انسانی پیش نیاز سیستم های دموکرات در کشورهای مختلف است و انتخابات در کشورهایی معنی پیدا می کند که اذهان عمومی به بلوغ سیاسی و فرهنگی لازم رسیده باشند. اما متاسفانه تاریخ بیانگر این حقیقت است که توسعه انسانی در جوامع غیر دموکرات به ندرت با موفقیت همراه است. این چرخه ی باطل بسیار مایوس کننده است!
حال سئوال این است؛ چگونه می توان این باگ بزرگ سیاسی را تصحیح کرد و اگر قرار باشد انتخابات به قانونی کردن گروههای انحصارطلب پر قدرت در جوامع منجر شود چه منافعی برای مردم در پی خواهد داشت؟ ضمن اینکه هر واکنش اعتراض آمیزی ممکن است به فجایعی مشابه انتخابات کنیا بینجامد.
سال ها پیش آدولف هیتلر برای توجیه دیکتاتوری خود جمله ای گفت که امروز قابل تامل است:
(( تصمیمی را که یک مرد عاقل می گیرد هزار مرد احمق نمی توانند بگیرند!))
شاید ماجراهایی مانند جدال بوش و ال گور، تغییر نتیجه ی انتخاب در صبح روز بعد و عدم ائتلاف احزاب فرانسه مبین این امر باشد که رییس جمهوران مذکور در نتیجه ی انتخابات ناسالم به قدرت رسیده اند. اما شکست جان کری از جرج دبلیو بوش در انتخاب پیشین ایالات متحده در پای صندوق های رای صورت گرفت نه در دادگاه دیوان عالی آمریکا! از طرفی بعید نیست محمود احمدی نژاد نیز در انتخاب آینده پیروز میدان باشد!
البته می توان به یک تئوری سیاسی باور داشت که اتمسفر سیاسی جهان شکل همگنی دارد یعنی اینکه وقتی در کشوری دیکتاتوری حاکم می شود کشورهای مشترک المنافع و یا رقیب به دیکتاتوری روی می آورند. مانند آنچه در دوره ی جنگ جهانی دوم رخ داد و در آلمان، ایتالیا، اسپانیا، روسیه و حتی ایران دولت های نظامی مستبد به قدرت رسیدند یا حکومت سرهنگ ها که زمانی تمام آمریکای لاتین را تحت تاثیر قرارداد. مطابق این تئوری انتخابات کشورهای مختلف نیز تحت تاثیر جریان سیاسی جهانی قرار می گیرد. یعنی اینکه وقتی در ایالات متحده رییس جمهور تندرو انتخاب می گردد در ایران، فرانسه وحتی در فلسطین و اسراییل دولت های تندرو انتخاب می شوند. اما این تئوری به معنی پر کردن خلاء دموکراسی نیست و همچنان انتخابات خلاء اصلی دموکراسی در جهان امروزاست. چرا که باور داشتند به این تئوری به معنی الگو بردای کورکورانه مردم و دولتمردان از جو سیاسی موجود است یا اینکه باید قبول کرد انتصابات در پشت پرده ی انتخابات صورت گرفته است!!
اگر قدرت های پشت پرده بتوانند این چنین براحتی نتیجه ی انتخابات را عوض کنند باید اعتراف کرد انتخابات یکی از خطرناک ترین پدیده های سیاسی جهان امروز است. چرا که قدرت های دستنشانده ای که به اصطلاح با رای گیری های مردمی برگزیده می شوند با وجاهت قانونی خود در مقابل انتقادات و انقلاب های مردمی مصونیت سیاسی پیدا می کنند و این یک نوع دیکتاتوری هوشمندانه است که پایه های مستحکمی دارد!
البته روی دیگر سکه را نیز باید نگاه کرد. یعنی اینکه اگر واقعاً رییس جمهوری های یاد شده با رای مردم انتخاب شده باشند اشکال کار چیست؟ آیا مردم بطور مقطعی اشتباهی می کنند که در آینده نزدیک پشیمان می شوند؟ و جالب است این اشتباه را دوباره تکرار می کنند؟ مانند آنچه در انتخابات پیشین ریاست جمهوری آمریکا رخ داد!! پس اگر چنین است باید قبول کرد که روشنفکران و نخبه ها و گروه های سیاسی مخالف در اقلیت مطلق هستند و نتیجه انتخابات را مردم عادی که هیچ بینش سیاسی ندارند تعیین می کنند. بنابراین انتخابات نمی تواند تضمین کننده دموکراسی باشد. اما گروه مخالف ممکن است مدعی شوند مردم کسی را انتخاب می کنند که مورد تایید اکثریت جامعه است. اما نگاهی به کشورهای مدعی پیروی از اصول دموکراسی، چیز دیگری را ثابت می کند.
انتخابات در ایالات متحده همواره به برگزیدن یکی از احزاب دموکرات یا جمهوری خواه منتهی شده است و هیچ فردی از حزب دیگر یا افراد مستقل شانس پیروزی ندارند این یعنی حکومت اقشار خاصی از جامعه که در این دو حزب فعالیت می کنند بر کل مردم. البته کشورهای بسیاری نیز به وضوح این فیلتراسیون را انجام می دهند مانند آنچه شورای نگهبان در انتخابات ایران انجام می دهد یا حضور تنها یک نامزد در انتخابات کشورهای عربی مانند مصر، سوریه و دولت پیشین عراق که یک نوع انتخابات فرمایشی است با ابزار قوی برای خفه کردن صدای مخالفین؛ ابزاری به نام دموکراسی. درحقیقت تعریف حکومت مردم بر مردم همچنان به عنوان یک ایده آل غیر واقعی باقی مانده است.
به نظر می رسد خرد جمعی آسان تر از خرد فردی دچار اشتباه و انحراف می شود! چرا که بسیاری از دیکتاتور های جهان با رای مستقیم مردم به قدرت رسیده اند. شش میلیون نفر از مردم آلمان به حزب نازی رای دادند با اینکه این حزب اهداف فاشیستی خود را به وضوح بیان کرده بود!!
امروزه در هیچ کشوری نمی توان به سلامت انتخابات اطمینان داشت. چه کسی تضمین می کند که بارها اتفاق واترگیت در کشورهای مختلف تکرار نشده است و شاهدان این گونه رسوایی ها سکوت نکرده اند یا ازبین نرفته اند؟
اما اشکال دیگر کار، در تاثیرگذاری های مقطعی بر اذهان عمومی است. چون انتخابات در مقطع زمانی کوتاهی برگزار می شود، می توان با ایجاد شرایط غیرعادی به راحتی اذهان عمومی را به سمت دلخواه سوق داد. مانند آنچه در انتخابات ایران رخ می دهد و قبل از انتخابات سوبسیدهای دولتی به صورت گسترده ای در جامعه عرضه می گردد و مردم توسط رسانه های همگانی که عمدتاً دولتی هستند، به شدت بمباران تبلیغاتی می شوند.
دموکراسی اصول دیگری هم دارد که لازمه حیات آن است. آزادی بیان، فعالیت احزاب سیاسی و رسانه های همگانی غیر دولتی، رفاه اجتماعی، عدالت و غیر سیاسی بودن نیروهای نظامی و انتظامی از جمله آنان هستند. شاید با اجرای این اصول مشکلات انتخاب نیز برطرف شود. اما به یاد بیاوریم بیشتر این اصول در کشوری مانند فرانسه رعایت می شود اما همچنان فردی مانند ساراکوزی برنده انتخابات است!!! شاید هم افرادی مانند بوش، ساراکوزی، احمدی نژاد واقعاً همان هایی هستند که مردم می خواهند، اگرچه هر یک از این افراد سلامت انتخابات کشورهای دیگر را با تردید می نگرند!!!!
مثال هایی از توقف جریانات انحصارطلبانه و استبدادی به وسیله انتخابات وجود دارد مانند آنچه در ونزوئلا و سال ها پیش در نیکاراگوآ اتفاق افتاد اما بد نیست بدانیم در هر دو مورد، جریانات استبدادی شکست خورده، قدرت را به طور کامل واگذار نکردند بلکه از پز پذیرفتن شکست درانتخابات برای محبوبیت بیشترخود استفاده کردند!
شاید باید عقیده ی گروهی از سیاستمداران را پذیرفت که توسعه انسانی پیش نیاز سیستم های دموکرات در کشورهای مختلف است و انتخابات در کشورهایی معنی پیدا می کند که اذهان عمومی به بلوغ سیاسی و فرهنگی لازم رسیده باشند. اما متاسفانه تاریخ بیانگر این حقیقت است که توسعه انسانی در جوامع غیر دموکرات به ندرت با موفقیت همراه است. این چرخه ی باطل بسیار مایوس کننده است!
حال سئوال این است؛ چگونه می توان این باگ بزرگ سیاسی را تصحیح کرد و اگر قرار باشد انتخابات به قانونی کردن گروههای انحصارطلب پر قدرت در جوامع منجر شود چه منافعی برای مردم در پی خواهد داشت؟ ضمن اینکه هر واکنش اعتراض آمیزی ممکن است به فجایعی مشابه انتخابات کنیا بینجامد.
سال ها پیش آدولف هیتلر برای توجیه دیکتاتوری خود جمله ای گفت که امروز قابل تامل است:
(( تصمیمی را که یک مرد عاقل می گیرد هزار مرد احمق نمی توانند بگیرند!))
3 comments:
aslan moshkel az oonja shoroo shod ke arastoo in nazarieye dahan porkonesh ro dad. age be jaye nazarieye arastoo nazarieye aflatoon yani hokoomate filsoofanbar mardom ja mioftad oza alan kheili behtar bood choon be jaye inke har kasi bolond she eddeaye ino bokone ke hagh dare bar mardom hokoomat kone ye eddeye khas baraye inkar ta'lim mididan mesle har shoghle dige ei. rasti baradar oon yaroo ke az George shekast khord John bood, Jim ke yeki dige bood!
مرسی از تذکرت در مورد اشتباه جیم کری اونو درست کردم.
fek konam bishtar az ye jaye kar irad dare . rasti dari film misazi maram khabar kon daste maram begir . alaghemandim be cinema . age az shoma ye chizayi yad begirim kheyli khob mishe . belakhare mitonim abdarchi vaysim on vasat
Post a Comment