14 February 2008

یک روز خوب

وقتی از خواب بلند شد خیلی شارژ بود. اون صبح مملو از انرژی بود. می خواست هر چه سریعتر بره سر کار و به تمام مشکلات چند سال گذشته بخنده! صبحانه مفصلی خورد و باز هم موقع صبحانه خوردن فیلم آخرین سخنرانی آنتونی رابینز را تماشا کرد.
از خانه که بیرون اومد، نفس عمیقی کشید و فریاد زد: عجب روز خوبی امروز خدا!
اون قدرمملو از انرژی بود که فکر می کرد می تونه با یک خرس گریزلی کشتی بگیره و تا محل کارش یکسره بدوه. برگشت رو به رهگذر لاغری که در پیاده رو عبور می کرد. گفت: هی رفیق تا چهار راه بعد مسابقه. هرکی برنده شد پنج هزاردلار می گیره. موافقی؟
مرد لاغرلبخندی زد و گفت: موافقم، بزن بریم!
خب اون بیچاره نمی دونست مرد لاغر قهرمان دو دویست متر المپیکه !!!

08 February 2008

پرچم


در حالیکه مجلس عراق تلاش می کند طرح تغییر پرچم عراق را تصویب کند. گروه های مختلف مردم این کشور به شدت با این طرح مخالفند و اعتراضات گسترده ای شکل گرفته است. تغییر این پرچم شامل می شود ازحذف سه ستاره سبزرنگ که نشانه ی حزب بعث عراق بوده است. گفتنی است که میان این ستاره ها عبارت الله اکبر و ظاهراً با دست خط صدام حسین روی پرچم نوشته شده است. در کردستان عراق از زمان اشغال تا کنون، برای اعتراض به کشتارهای حکومت صدام و بعثی ها، هرگز پرچم قبلی برافراشته نشد و ایده تغییر پرچم توسط کردها مطرح شده است اما بسیاری از مردم عراق معتقدند تغییر این پرچم نادیده گرفتن خون افرادی است که برای این پرچم کشته شده اند! لازم به ذکر است اکثر کشته شدگان درحمله به ایران، کویت و سرکوب کردها و شیعیان جان خود را ازدست داده اند. گروهی هم غیر نظامیانی هستند که در این جنگها و حمله ی آمریکا و نیروهای متحد کشته شده اند.
اما مطلب فوق یادآور خاطرات جالبی است. تا چند سال پیش اگر از میدان بهارستان به سمت شمال و میدان ابن سینا حرکت می کردید ساختمان عجیبی جلب نظر می کرد. ساختمانی که پرچمهای مختلفی از کشورهای گوناگون برسقف آن برافراشته بود. ساختمانی معروف به ساختمان پرچم!
سالها پیش زمانیکه برای بازدید چند کارخانه در اطراف شهریار رفته بودیم به کارگاه تولید پرچم هم سری زدیم. صاحب کارگاه مردی میان سال بود که در تمام مدت دیدارصحبت کرد و ما شنونده بودیم. اینکه ساختمان پرچم در حقیقت اولین ساختمان اداری شرکت آنها است و پرچم هر کشوری که سفارش داده می شود بر سقف این ساختمان نصب می گردد. او تعریف کرد که دستور تاسیس کارگاه پرچم سازی توسط شخص محمد رضا شاه پهلوی صادر شده است. یعنی زمانی که وزیر امور خارجه فرانسه در دیدار رسمی وارد ایران شد. تا آن زمان پرچم هایی که درمراسم بازدیدها استفاده می شد، بصورت ابتدایی و غیرحرفه ای با رنگ آمیزی ساده روی پارچه های ساده تهیه می شدند. برخی از پرچم ها که مدت بیشتری استفاده داشتند به تولیدکننده های خارجی سفارش داده می شدند.
وزیر امورخارجه فرانسه برای بازدید وارد اصفهان می شود اما از بخت بد روزگار باران شدیدی می بارید و در مراسم رسمی خوش آمد گویی به وزیر، رنگ های پرچم قلابی به هم می ریزد و شبیه پرچم کارناوال های شادی می شود. آقای وزیر هم با دیدن این صحنه خشمگین بازمی گردد و هرگز اصفهان را نمی بیند! این افتضاح باعث می شود که شاه دستور تاسیس یک کارگاه پرچم سازی حرفه ای در کشور را صادر کند و این چنین ما به باشگاه پرچم سازان جهان می پیوندیم!!!!
صاحب کارگاه پرچم سازی از روزهای پررونق گذشته تعریف کرد. رفت آمد سران کشورهای مختلف و هم پیمانان شاه، روزهایی که ایران روابط گسترده ای با کشورهای جهان داشت و البته روزهای طلایی جشن های 2500 ساله، با سفارش صدها پرچم کشورهای مختلف!
وسرانجام انقلاب و یقه گیری شروع می شود. دولت انقلابی سراغ او می آید تا مقصر ساختن پرچم شاهنشاهی را پیدا کند. یعنی شخص فاسدی که شیروخورشید را بر پرچم ایران نقش زده است!!!! صاحب کارگاه اظهار بی گناهی می کند و می گوید: به ما سفارش دادند ما هم ساختیم. اگر شما هم چیز دیگری سفارش بدهید ما می سازیم!!!
دولت بنی صدرهم برای اولین بار پرچم فعلی جمهوری اسلامی با آرم الله و نوار خط کوفی الله اکبر درروی پرچم را معرفی می کند. صاحب کارگاه هم بی دریغ شیرو خورشید و تاج شاهنشاهی را حذف می کند و آرم الله را جایگزین می کند. روزهای کسل آور این کارگاه شروع می شود. چون اساساً جمهوری اسلامی با کشوری رابطه نداشته است تا دیدارهای دیپلماتیک صورت بگیرد!!! پرچم ها ی دوران جنگ نیز توسط پرچم سازهای غیرحرفه ای مراسم عزاداری ماه محرم تولید می شده است! بارقه های امید از وقتی شروع می شود که اولین اجلاس وزرای خارجه کشورهای اسلامی در تهران برگزار می گردد. سفارش ساخت چندین پرچم خارجی. ساخت پرچم ها شروع می شود یک هفته مانده به اجلاس وزارت امور خارجه تماس می گیرد و از کودتا در یکی از کشورهای آفریقایی و تغییر پرچم آن کشورخبر می دهد. چند روز طول می کشد تا طرح پرچم جدید دریافت شود. پرچم جدید با سرعت زیادی نقاشی می شود اما یک روز مانده به اجلاس خبر می رسد که دوباره گروه قبلی قدرت را به دست گرفتند و پرچم تغییر یافته است!!! خلاصه یک ساعت قبل از ورود هیات اعزامی کشورکودتازده پرچم جدید جدید آن کشور با قلم مو و به صورت دستی تهیه می شود و خوشبختانه هوا آفتابی بوده است و بارشی رخ نمی دهد!!!
از آن پس دوباره سفارش ها شروع می شود و به پرچم های پشت بام ساختمان، پرچم چندین کشورجدید ناشناخته آفریقایی و تازه استقلال یافته اضافه می شود! تا اینکه روزی باز وزارت امورخارجه درنامه ای از علت نصب پرچم کشورناشناس تایوان سئوال می کند! گویا سفیر چین به طور اتفاقی از روبروی ساختمان پرچم عبور می کرده است و این پرچم را می بینند و از وزارت امور خارجه توضیحاتی می خواهد. به هرحال چین کجا و تایوان بیچاره کجا؟ صاحب کارگاه از سفارت چین می خواهد پرچم آن کشور را سفارش بدهند تا جای گزین پرچم تایوان بشود!
او با آب وتاب به ما تعریف کرد که دو پرچم زیبای سرخ رنگ برای سفارت چین درست کردند و پرچم تایوان را پایین آوردند ویکی از پرچم های سرخ رنگ را جای آن نصب کردند!!!
امروزه که از جلوی ساختمان پرچم عبور می کنید خبری از آن پرچم ها نیست. نمی دانم چه اتفاقی افتاده است. شاید تولید کنندگان پرچم هم به جمع بساز و بفروش های مسکن پیوسته اند و می خواهند این ساختمان تاریخی را بکوبند و بسازند. به هرحال نمی توان کسی را به خاطر پولدار شدن و هم رنگ جماعت شدن سرزنش کرد!!
درواقع هویت یک ملت با چیزهای بی ارزشی ازدست می رود و با چیزهای بی ارزش تر تغییر می کند!

پانوشت: دوستانی که برای ثبت نظرخود با فیلترینگ blogspot مشکل دارند، لطفاً در آدرس زیر نظر خود را ثبت کنند
نظرات

05 February 2008

آواز پرنده

گله های آهو در دشت باز حرکت می کردند. رنگ خورشید عوض شده بود و با نگاه نارنجی خود از پشت افق با دشت آفریقا خداحافظی می کرد. هوا نه روشن بود برای دیدن شکارچیان درنده و نه تاریک برای گوش کردن به صدای پایشان!
در میان این دشت باز تک درختی وجود داشت که روی شاخه ای از آن پرنده ای تنها نشسته بود. پرنده با صدای بلند آواز خواند:
کرک کرک کرک کرک
اما کسی به این آواز نا زیبا گوش نداد. ناگهان از میان بوته ها پلنگی جست و آهو بچه ای را به دندان های تیزش گرفت و با یک ضربه شکمش را درید. بچه آهو هنوز جان داشت و نفس می کشید اما درحالیکه چشمانش در افق رد مادرش را می جست از وحشت، آخرین نفس را کشید و مرد!
طلوع خورشید در دشت باز خیلی زیباست اما نور تازه برخاسته از افق چنان روشنی دارد که هیچ چشمی چیزی جز این روشنی را نمی بیند. پرنده تازه از خواب برخاسته بود و ناگهان آواز برآورد:
کرک کرک کرک کرک
خرگوش ها در میان بوته ها با جست وخیز به آفتاب صبح سلام می گفتند که کفتاری پیر با غرش چندش آوری گردن خرگوشی را به دندان گرفت و صدای شکستن استخوان گردن خرگوش در دشت باز پیچید!
وقتی گله های گاومیش ها می رسند، گرد و خاک زیاد همه جا را پر می کند و انگار تپه هایی در دشت باز متولد می شدند تا دور دست ها دیده نشوند. پرنده در میان گردو خاک به زور نفسی کشید وآواز خواند:
کرک کرک کرک کرک کرک
گاومیش ها از کنار تک درخت عبور می کردند و گاهی به تنه ی آن ضربه می زدند. در میان گرد وخاک ناگهان غرشی به گوش رسید. گاوها هراسان بر سرعت خود افزودند و در میان گرد وخاک دیدند که شیری گوساله ای را چگونه می درد.
شب هنگام پرنده به لانه اش در سوراخ تنه ی تک درخت بازگشت. با خود فکر کرد چرا هیچ کس به آواز پرنده ای گوش نمی دهد و چرا هیچ کس نمی خواهد بفهمد پرنده چه می خواند؟
تا چند لحظه ی دیگر جوجه هایش از تخم ها بیرون می آمدند و او باید به آنها یاد می داد که چگونه با دیدن شکارچیان درنده آواز بخوانند و بلند بگویند:
کرک کرک کرک کرک

03 February 2008

یک جای کار ایراد دارد!

زمانی که ارسطو دموکراسی را حکومت مردم بر مردم تعریف کرد، به نظر می رسید ایده آل ترین شکل حکومتی، تعریف شده است. اما در شرایط سیاسی جهان امروز، یکی از اصول دموکراسی مورد تردید جدی قرار گرفته است. مردم ایالات متحده از بوش نفرت دارند و احمدی نژاد مورد انتقاد و نفرت مردم ایران است، ساراکوزی در میان مردم فرانسه به عنوان فردی نادان شناخته می شود اما تمام این افراد توسط انتخابات به ریاست جمهوری برگزیده شده اند!
شاید ماجراهایی مانند جدال بوش و ال گور، تغییر نتیجه ی انتخاب در صبح روز بعد و عدم ائتلاف احزاب فرانسه مبین این امر باشد که رییس جمهوران مذکور در نتیجه ی انتخابات ناسالم به قدرت رسیده اند. اما شکست جان کری از جرج دبلیو بوش در انتخاب پیشین ایالات متحده در پای صندوق های رای صورت گرفت نه در دادگاه دیوان عالی آمریکا! از طرفی بعید نیست محمود احمدی نژاد نیز در انتخاب آینده پیروز میدان باشد!
البته می توان به یک تئوری سیاسی باور داشت که اتمسفر سیاسی جهان شکل همگنی دارد یعنی اینکه وقتی در کشوری دیکتاتوری حاکم می شود کشورهای مشترک المنافع و یا رقیب به دیکتاتوری روی می آورند. مانند آنچه در دوره ی جنگ جهانی دوم رخ داد و در آلمان، ایتالیا، اسپانیا، روسیه و حتی ایران دولت های نظامی مستبد به قدرت رسیدند یا حکومت سرهنگ ها که زمانی تمام آمریکای لاتین را تحت تاثیر قرارداد. مطابق این تئوری انتخابات کشورهای مختلف نیز تحت تاثیر جریان سیاسی جهانی قرار می گیرد. یعنی اینکه وقتی در ایالات متحده رییس جمهور تندرو انتخاب می گردد در ایران، فرانسه وحتی در فلسطین و اسراییل دولت های تندرو انتخاب می شوند. اما این تئوری به معنی پر کردن خلاء دموکراسی نیست و همچنان انتخابات خلاء اصلی دموکراسی در جهان امروزاست. چرا که باور داشتند به این تئوری به معنی الگو بردای کورکورانه مردم و دولتمردان از جو سیاسی موجود است یا اینکه باید قبول کرد انتصابات در پشت پرده ی انتخابات صورت گرفته است!!
اگر قدرت های پشت پرده بتوانند این چنین براحتی نتیجه ی انتخابات را عوض کنند باید اعتراف کرد انتخابات یکی از خطرناک ترین پدیده های سیاسی جهان امروز است. چرا که قدرت های دستنشانده ای که به اصطلاح با رای گیری های مردمی برگزیده می شوند با وجاهت قانونی خود در مقابل انتقادات و انقلاب های مردمی مصونیت سیاسی پیدا می کنند و این یک نوع دیکتاتوری هوشمندانه است که پایه های مستحکمی دارد!
البته روی دیگر سکه را نیز باید نگاه کرد. یعنی اینکه اگر واقعاً رییس جمهوری های یاد شده با رای مردم انتخاب شده باشند اشکال کار چیست؟ آیا مردم بطور مقطعی اشتباهی می کنند که در آینده نزدیک پشیمان می شوند؟ و جالب است این اشتباه را دوباره تکرار می کنند؟ مانند آنچه در انتخابات پیشین ریاست جمهوری آمریکا رخ داد!! پس اگر چنین است باید قبول کرد که روشنفکران و نخبه ها و گروه های سیاسی مخالف در اقلیت مطلق هستند و نتیجه انتخابات را مردم عادی که هیچ بینش سیاسی ندارند تعیین می کنند. بنابراین انتخابات نمی تواند تضمین کننده دموکراسی باشد. اما گروه مخالف ممکن است مدعی شوند مردم کسی را انتخاب می کنند که مورد تایید اکثریت جامعه است. اما نگاهی به کشورهای مدعی پیروی از اصول دموکراسی، چیز دیگری را ثابت می کند.
انتخابات در ایالات متحده همواره به برگزیدن یکی از احزاب دموکرات یا جمهوری خواه منتهی شده است و هیچ فردی از حزب دیگر یا افراد مستقل شانس پیروزی ندارند این یعنی حکومت اقشار خاصی از جامعه که در این دو حزب فعالیت می کنند بر کل مردم. البته کشورهای بسیاری نیز به وضوح این فیلتراسیون را انجام می دهند مانند آنچه شورای نگهبان در انتخابات ایران انجام می دهد یا حضور تنها یک نامزد در انتخابات کشورهای عربی مانند مصر، سوریه و دولت پیشین عراق که یک نوع انتخابات فرمایشی است با ابزار قوی برای خفه کردن صدای مخالفین؛ ابزاری به نام دموکراسی. درحقیقت تعریف حکومت مردم بر مردم همچنان به عنوان یک ایده آل غیر واقعی باقی مانده است.
به نظر می رسد خرد جمعی آسان تر از خرد فردی دچار اشتباه و انحراف می شود! چرا که بسیاری از دیکتاتور های جهان با رای مستقیم مردم به قدرت رسیده اند. شش میلیون نفر از مردم آلمان به حزب نازی رای دادند با اینکه این حزب اهداف فاشیستی خود را به وضوح بیان کرده بود!!
امروزه در هیچ کشوری نمی توان به سلامت انتخابات اطمینان داشت. چه کسی تضمین می کند که بارها اتفاق واترگیت در کشورهای مختلف تکرار نشده است و شاهدان این گونه رسوایی ها سکوت نکرده اند یا ازبین نرفته اند؟
اما اشکال دیگر کار، در تاثیرگذاری های مقطعی بر اذهان عمومی است. چون انتخابات در مقطع زمانی کوتاهی برگزار می شود، می توان با ایجاد شرایط غیرعادی به راحتی اذهان عمومی را به سمت دلخواه سوق داد. مانند آنچه در انتخابات ایران رخ می دهد و قبل از انتخابات سوبسیدهای دولتی به صورت گسترده ای در جامعه عرضه می گردد و مردم توسط رسانه های همگانی که عمدتاً دولتی هستند، به شدت بمباران تبلیغاتی می شوند.
دموکراسی اصول دیگری هم دارد که لازمه حیات آن است. آزادی بیان، فعالیت احزاب سیاسی و رسانه های همگانی غیر دولتی، رفاه اجتماعی، عدالت و غیر سیاسی بودن نیروهای نظامی و انتظامی از جمله آنان هستند. شاید با اجرای این اصول مشکلات انتخاب نیز برطرف شود. اما به یاد بیاوریم بیشتر این اصول در کشوری مانند فرانسه رعایت می شود اما همچنان فردی مانند ساراکوزی برنده انتخابات است!!! شاید هم افرادی مانند بوش، ساراکوزی، احمدی نژاد واقعاً همان هایی هستند که مردم می خواهند، اگرچه هر یک از این افراد سلامت انتخابات کشورهای دیگر را با تردید می نگرند!!!!
مثال هایی از توقف جریانات انحصارطلبانه و استبدادی به وسیله انتخابات وجود دارد مانند آنچه در ونزوئلا و سال ها پیش در نیکاراگوآ اتفاق افتاد اما بد نیست بدانیم در هر دو مورد، جریانات استبدادی شکست خورده، قدرت را به طور کامل واگذار نکردند بلکه از پز پذیرفتن شکست درانتخابات برای محبوبیت بیشترخود استفاده کردند!
شاید باید عقیده ی گروهی از سیاستمداران را پذیرفت که توسعه انسانی پیش نیاز سیستم های دموکرات در کشورهای مختلف است و انتخابات در کشورهایی معنی پیدا می کند که اذهان عمومی به بلوغ سیاسی و فرهنگی لازم رسیده باشند. اما متاسفانه تاریخ بیانگر این حقیقت است که توسعه انسانی در جوامع غیر دموکرات به ندرت با موفقیت همراه است. این چرخه ی باطل بسیار مایوس کننده است!
حال سئوال این است؛ چگونه می توان این باگ بزرگ سیاسی را تصحیح کرد و اگر قرار باشد انتخابات به قانونی کردن گروههای انحصارطلب پر قدرت در جوامع منجر شود چه منافعی برای مردم در پی خواهد داشت؟ ضمن اینکه هر واکنش اعتراض آمیزی ممکن است به فجایعی مشابه انتخابات کنیا بینجامد.
سال ها پیش آدولف هیتلر برای توجیه دیکتاتوری خود جمله ای گفت که امروز قابل تامل است:
(( تصمیمی را که یک مرد عاقل می گیرد هزار مرد احمق نمی توانند بگیرند!))