05 July 2007

اسلحه مرگبار1

خبر تعطیلی روزنامه هم میهن مرا یاد خاطره ای انداخت که گفتنش خالی از لطف نیست! نخست کمی فکر کنیم: اگر کتاب و نشریات و روزنامه ها حافظ ادبیات و فرهنگ و زبان یک ملت نباشند پس چه چیزی این وظیفه بزرگ را برعهده دارد؟ کتابهای درسی که از متون سبک و بی ارزش نویسندگان و شاعران تازه به دوران رسیده جامعه ما فراوان پر شده است. متونی که بیشتر به بیانیه های تبلیغاتی احزاب سیاسی شبیه است تا متن ادبی و فرهنگی! امروزه دعوا بر سر خط فارسی است که آیا این خط توانایی انتقال مفاهیم فن آوری دنیای امروز را دارد یا نه؟ اما چه کسی می داند که گویش فارسی یعنی گفتار ساده فارسی که در محاوره روزمره استفاده می شود در گوشه و کنار کشور گاهی زبان بیگانه است و...
ماجرا از آنجا شروع می شود که گروه تصویربرداری ما در روستاهای اطراف تالاب شادگان در جنوب استان خوزستان به دنبال مرد ماهیگیری بود که یک توانایی ویژه داشته باشد! توانایی که خیلی از مردان سرزمین ما بی بهره از آن هستند. توانایی صحبت کردن به زبان فارسی!!!!
جستجوی ما در روستاهای اطراف شادگان دیگر کسل کننده شده بود. مردم شهر شادگان به زبان عربی صحبت می کنند! عده کم فارسی زبانان هم چنان با لهجه و جمله بندی های غلط فارسی صحبت می کنند که شنونده از خیر شنیدن زبان مادری خود می گذرد وبه اشتباه خود پی می برد که از ابتدا هم باید به دنبال مترجم خوب می گشت نه فارسی زبان خوب!
ما هم تقریباً به همین نتیجه رسیده بودیم که به طور اتفاقی با مرد ماهیگیری روبرو شدیم مردی که برعکس سایرین با یکی دو اشتباه جمله های خود را به زبان می آورد.
با هیجان گفتم: آب در کوزه و ما گرد جهان می گردیم!
مرد ماهیگیر: جی ؟ ( بالهجه عربی)
- هیچی بابا ... آماده شو بیا جلو دوربین!
تا آنجا که می توانستم او را در مقابل دوربین به حرف آوردم واز وضعیت موجود سوء استفاده کردم. در انتهای مصاحبه مرد ماهیگیر با حالتی منگ به سمت ما آمد. معلوم بود فسفر زیادی سوزانده است که این جملات فصیح را به زبان بیاورد! اول اعتراف کرد که مدتها اینقدر فارسی صحبت نکرده بود. بعد گفت: جیکار کنیم دیکه ما فارسی کمتر صحبت می کنیم. وقتی درس می خواندیم توی کلاس کاهی مجبور می شدیم حرف بزنیم. ولی حالا دیکه... یه معلم داشتیم اون خیلی مارا فارسی مجبور کرد حرف بزنیم. اون وقت فارسی یادکرفتم.( اینجا من خدا را شکر کردم که چه مردان فداکار و فرزانه ای در کشور ما از زبان ملی مان حراست می کنند!) مرد ماهیگیر ادامه داد:
یادمه اول سال اومد توی کلاس گفت: هرکی عربی حرف بزنه من دهنشو می گ....!!!

4 comments:

Anonymous said...

با این دو پستت خیلی حال کردم.. مخصوصاً پست نقد فیلم صدای دوم. معرکه بود.. کاش بشه یه جوری خود فیلم رو دید... ممنونم بابت توضیحات خوب که در عین کامل بودن فیلم رو هم ضایع نکرد..

Anonymous said...

ta jayi ke man khabar dashtam kotob darsi dar sarasar keshvar yek joor hast. ke in albate khoob nist.
soal: 1.yani dars khandeha ham farsi balad naboodand?
2. vaze savad chetor bood?
3 che eshkali dare kesi ke zabane avalesh arabi hast asle tahsilesh be arabi bashe?
in moozoo ro doost daram.

شهریار said...

سلام پروانه!
راستش من دبیر ادبیاتی رو در تبریز می شناختم که یک جمله فارسی نمی تونست حرف بزنه و اون یک جمله هم بیشتر به زبان سرخ پوستی شباهت داشت تا فارسی!!! زیاد هم عجیب نیست چون خیلی از تحصیل کرده های ماهم انگلیسی را خوب می خوانند، خوب می نویسند و ترجمه عالی می کنند ولی یک جمله انگلیسی نمی توانند صحبت کنند! اینکه هر کسی به زبان خودش درس بخواند در قانون اساسی جمهوری اسلامی ذکر شده است اما آنهایی که چنین قانونی گذاشتند فکر نمی کردند در این صورت شاید روزی مجبور باشد قبول کنند هر کسی پرچم خودش را داشته باشد دولت خودش را داشته باشد و... البته این در آمریکا و آلمان اتفاق می افتد با این شرط که همه انگلیسی یا آلمانی صحبت می کنند و همه با تصمیمهای جرج بوش بدبخت یا خوشبخت می شوند! به هرحال این مسئله زبان فارسی بخصوص خط فارسی ذهن منو اشغال کرده شاید در آینده نزدیک فیلم مستندی در این باره بسازم!

Anonymous said...

bas banire man kush.mano yade ruzhaye kuhi ba joke BANIR ENDAKHTI. koli az khundane in matn safa kardam.