تهران، شهر بزرگ چند میلیون نفری، یا به قول بعضی ها پایتخت کشورهای اسلامی!!!! شهری که درآن نیازمند رعایت اصول شهروندی ویژه ای هستید که تخطی از آنها مساوی هزاران دردسراست. بنابراین اگر چه می دانم تمام این اصول را شما شهروند عزیز تهرانی به خوبی می دانید، اما برای مکتوب کردن آنها و کمی اطلاع رسانی به مردم شهرستانها و ایرانیان خارج از کشور، تصمیم گرفتم ازاین به بعد برخی از این اصول را بگویم.
ابتدا از مترو آغاز می کنیم. وسیله ی مدرن حمل ونقل امروزی که محل بروز فرهنگ اصیل شهرنشینی مردم پایتخت شده است! شما ایرانی عزیزی که چند سالی است به میهن تان نیامده اید برای اینکه مثل یک روستایی عمل نکنید و اصول مترو سواری در تهران را بدانید لطفاً با دقت بیشتری بخوانید، می دانم شهر شما پنجاه سال است مترو دارد اما مترو تهران فرق می کند دوست عزیز!
مترو تهران مثل همه ی قطارهای زیرزمینی معلوم است که زیرزمین است!
با ورود به سالن ایستگاه می بینید که چگونه مردم ایران درحال دویدن به این طرف و آن طرف هستند. دیدن زنان چادری که شلنگ تخته می اندازند تا زودتر به قطار برسند خیلی عجیب است. چون این خانم ها عادت نداشتند زیاد خودشان را حرکت بدهند و معمولاً موقع پیاده شدن از اتوبوس روی پله ها داد وبیدادشان در می آمد که در را نبند، خدا ذلیلت کنه ... باز کن ! بی وجدان... و از این قبیل نفرین ها!
مثل همه ی مترو های شهرهای دیگر باید بعد از بلیت دادن از دریچه های کوچکی عبور کنید که با دادن بلیت خودبخود باز می شود، خیلی بصورت پیشرفته! چندتایی در وجود دارد. اما گاهی شما مجبورید پشت سر دیگران بیایستید تا از یک در عبور کنید. اما چرا مردم از بقیه درها عبور نمی کند؟ ساده است. یک بنده خدایی کارت باطله خود را وارد کارت خوان کرده است و طبیعتاً در باز نشده است و به بقیه می گوید در خراب است و ادامه ماجرا...
چرا کسی امتحان نمی کند؟ خب مردم تهران وقت اضافی که ندارند هرچیزی را امتحان کنند عزیز من!
وارد ایستگاه می شوید. گول نخورید به تابلوهای ساعت های ورود و خروج قطار توجه نکنید مثل بقیه جلوی خط قرمز منتظر قطار بمانید 5 دقیقه یا 10 یا 11 یا 12 یا... بالاخره قطار می آید مترو مثل اتوبوس نیست مطمئن باشید می آید! تا یادم نرفته بگویم یک آقا یا خانمی هی از بلندگو می گوید پشت خط قرمز بیایستید اما توجه نکنید می خواهد شما را گول بزند تا در قسمت بعدی عقب بیافتید!!!
قسمت بعدی خیلی مهم است! قطار نزدیک ایستگاه می شود ناگهان مردم در چند نقطه تجمع می کند و یکدیگر را فشار می دهند!!! این نقاط روبروی درهای قطار است که پس از ایستادن قطار متوجه می شوید محاسبات این مردم درست است! مردم ایران باهوش ترین مردم کره زمین هستند!!!!
مردم در ایستگاه های مختلف عادت های مختلف دارند!!! مثلاً در ایستگاه کرج معمولاً در این قسمت مردم داد می زنند و هو می کشند.
هرچه به باز شدن درهای قطار نزدیک ترمی شویم فشارها بیشتر می شود. مقاومت کنید و با یک دست از کیف پول خود و با دست دیگر از حیثیت تان محافظت نمایید! شمارش معکوس شروع می شود. درها باز می شود... گارد بگیرید تا ضربه ها را رد کنید شما هم می توانید با آرنج چند ضربه به شکم بغلی وارد کنید و محکم پای آن یکی را له کنید... حالا بدوید! بدوید!..... در این لحظه می بینید که چگونه بزرگ و کوچک پس از وارد آوردن این ضربات به داخل قطار می دوند و ناگهان بر روی صندلی ها شیرجه می روند!
متاسفانه به دستورات خوب گوش نکردید و عقب ماندید شما مجبورید ادای آدمهای با کلاس را در بیاورید و سرپا بیایستید. چه می شود؟ خب شما جزء آدمهای زرنگ جامعه محسوب نمی شوید، بدبخت!
از این به بعد صحنه های تعارف های ایرانی شروع می شود. به گروهی که نشسته اند توجه کنید می بینید که همه به چهره های مردم کوه نشین شباهت دارند و بسیار چابک و فرز هستند. لبخندها را بر چهره هایشان می بینید؟ چقدر خوش شان آمده است! به یکدیگر با لبخند نگاه می کنند!! بعضی شکم شان را گرفته اند و برخی انگشتهای پایشان را خم و راست می کنند. اما مهم نیست، سرشان سلامت باشد. البته بعضی هم درحال خنده از یکدیگر برای ضربات احتمالی و لگد کردن پاهایشان معذرت خواهی می کنند!!!! مردم ایران چقدر با محبتند! سنت های اجدادشان را هم هرگز فراموش نمی کنند حتی اجداد غارنشین و حتی در دوران مدرن و متروسواری!
حالا قطار راه می افتد. اینجا مراحله ی خلسه ی عارفانه شروع می شود!! همه به روبروی خود خیره می شوند. گاهی همه نگاه های عارفانه ای به نقاط مختلف مترو می اندازند تا از حقیقت درون آن پی ببرند. این مرحله تا رسیدن به مقصد ادامه دارد! البته برخی همدیگر را نگاه می کنند. اگر هم دیدید تمام گردن ها به سمتی چرخیده است مهم نیست؛ دختری، زنی آنجا نشسته یا ایستاده است!
کتاب؟.. کتاب بخوانند؟ مگر قطار جای کتاب خواندن است؟ کتاب را در مدرسه یا دانشگاه می خوانند. مردم ایران وقت اضافی ندارند که کتاب بخوانند. کار زیاد، وقتی برایشان باقی نمی گذارد!
وای به کسی که تلفن همراهش مانند خروس بی محل آواز سر بدهد حالا ممکن است بابا کرم باشد یا آهنگهای تکراری ونجلیس! همه ی سرها تغییر جهت می دهند و به او خیره می شوند. البته کسی حرف های او را گوش نمی دهد. مردم ایران اهل استراق سمع نیستند! خب، بنده خداها چکار کنند بهتر از بی کار نشستن است!
حالا اگر از کیفتان player mp3 یا واکمن در آوردید و هدفن به گوش تان زدید طوری به شما نگاه می کنند که انگار آدم فضایی دیده اند!(البته یادآور می شوم که موبایل های بیشتر این مردم هم دوربین عکاسی است هم دوربین فیلمبرداری هم کامپیوتر دارد هم mp3 player با 20 گیگابایت حافظه!!!!) با این نگاه های بهت زده، بهتر است از خیر این کار بگذرید و به خلسه ی عارفانه یتان ادامه دهید!!
اگر توی یک واگن را خوب بگردید یکی دو نفر روزنامه باز کرده اند که حتماً یکی از آن دو، روزنامه ورزشی می خواند! شما هم می توانید روزنامه باز کنید اما ترجیحاً سرتان را بالا بگیرید تا مزاحم سرهای دیگری نباشید که روی روزنامه شما خم شده اند و با دقت دنبال نمی دانم چه چیزی توی روزنامه شما می گردند! اینجا می توانید قانون جاذبه دو قطب مخالف را امتحان کنید:
1- ابتدا روزنامه را کمی پایین ببرید، خواهید دید که سرهای خم شده روی روزنامه خود بخود پایین می روند.
2- حالا صفحه روزنامه را عوض کنید، مشاهده می کنید با حرکت صفحه ی روزنامه سرها به سمت حرکت صفحه حرکت می کنند.( احتمالاً آن چیز مهم همیشه توی صفحه ایست که می خواهد عوض شود!)
3- از این آزمایش نتیجه می گیریم دو قطب مخالف هم دیگر را می ربایند. مثل مردم و روزنامه!!!
شما نگران این اتفاقات نباشید چون شما هنوز ایستاده اید. اگر می خواهید بنشینید باید مانند عقاب با چشمان تیزبین منتظر کوچکترین حرکت مسافرین باشید چون معمولاً با رسیدن به ایستگاه، مسافرین در آخرین لحظه صندلی های خود را ترک می کنند. ( توضیح داده شد که با چه مصیبتی آنها را بدست آورده اند، البته این قانون استثنا دارد! گاهی هم عواطف ایرانی گل می کند ویک فدا کار به خانم یا مسافر کهن سالی که سرپا ایستاده است صندلی خود را واگذار می کند، حالا چرا برای بدست آوردنش با کله شیرجه رفته بود ما که نمی دانیم!!!)
می خواهید پیاده شوید؟ حالا مرحله ی راگبی یا فوتبال آمریکایی شروع می شود. جلوی در ورودی منتظر بمانید. آماده؟ در که باز شد بلافاصله دست خود را جلوی صورتتان درازکنید مثل بازیکن های راگبی! به سمت جلو بدوید! اگر کمی تعلل کنید زیر دست و پای مسافرانی که به داخل هجوم می آورند له می شوید، گفته باشم! (این برای ایستگاه امام خمینی یا توپخانه سابق خیلی مهم است!)
شما با موفقیت بیرون آمدید! می دانم یکی دو نفری را به اطراف پرت کردید. نگران نباشید آنها عادت دارند. خب تبریک می گویم. چی ؟ کیف پولتان نیست؟ خب ما که ضامن حفاظت از دارایی های شما نیستیم! ما وظیفه داشتیم اصول شهروندی در سوار و پیاده شدن متروی تهران را آموزش بدهیم. آن را هم که دادیم! ما را به خیر و شما را به سلامت!!!!
ابتدا از مترو آغاز می کنیم. وسیله ی مدرن حمل ونقل امروزی که محل بروز فرهنگ اصیل شهرنشینی مردم پایتخت شده است! شما ایرانی عزیزی که چند سالی است به میهن تان نیامده اید برای اینکه مثل یک روستایی عمل نکنید و اصول مترو سواری در تهران را بدانید لطفاً با دقت بیشتری بخوانید، می دانم شهر شما پنجاه سال است مترو دارد اما مترو تهران فرق می کند دوست عزیز!
مترو تهران مثل همه ی قطارهای زیرزمینی معلوم است که زیرزمین است!
با ورود به سالن ایستگاه می بینید که چگونه مردم ایران درحال دویدن به این طرف و آن طرف هستند. دیدن زنان چادری که شلنگ تخته می اندازند تا زودتر به قطار برسند خیلی عجیب است. چون این خانم ها عادت نداشتند زیاد خودشان را حرکت بدهند و معمولاً موقع پیاده شدن از اتوبوس روی پله ها داد وبیدادشان در می آمد که در را نبند، خدا ذلیلت کنه ... باز کن ! بی وجدان... و از این قبیل نفرین ها!
مثل همه ی مترو های شهرهای دیگر باید بعد از بلیت دادن از دریچه های کوچکی عبور کنید که با دادن بلیت خودبخود باز می شود، خیلی بصورت پیشرفته! چندتایی در وجود دارد. اما گاهی شما مجبورید پشت سر دیگران بیایستید تا از یک در عبور کنید. اما چرا مردم از بقیه درها عبور نمی کند؟ ساده است. یک بنده خدایی کارت باطله خود را وارد کارت خوان کرده است و طبیعتاً در باز نشده است و به بقیه می گوید در خراب است و ادامه ماجرا...
چرا کسی امتحان نمی کند؟ خب مردم تهران وقت اضافی که ندارند هرچیزی را امتحان کنند عزیز من!
وارد ایستگاه می شوید. گول نخورید به تابلوهای ساعت های ورود و خروج قطار توجه نکنید مثل بقیه جلوی خط قرمز منتظر قطار بمانید 5 دقیقه یا 10 یا 11 یا 12 یا... بالاخره قطار می آید مترو مثل اتوبوس نیست مطمئن باشید می آید! تا یادم نرفته بگویم یک آقا یا خانمی هی از بلندگو می گوید پشت خط قرمز بیایستید اما توجه نکنید می خواهد شما را گول بزند تا در قسمت بعدی عقب بیافتید!!!
قسمت بعدی خیلی مهم است! قطار نزدیک ایستگاه می شود ناگهان مردم در چند نقطه تجمع می کند و یکدیگر را فشار می دهند!!! این نقاط روبروی درهای قطار است که پس از ایستادن قطار متوجه می شوید محاسبات این مردم درست است! مردم ایران باهوش ترین مردم کره زمین هستند!!!!
مردم در ایستگاه های مختلف عادت های مختلف دارند!!! مثلاً در ایستگاه کرج معمولاً در این قسمت مردم داد می زنند و هو می کشند.
هرچه به باز شدن درهای قطار نزدیک ترمی شویم فشارها بیشتر می شود. مقاومت کنید و با یک دست از کیف پول خود و با دست دیگر از حیثیت تان محافظت نمایید! شمارش معکوس شروع می شود. درها باز می شود... گارد بگیرید تا ضربه ها را رد کنید شما هم می توانید با آرنج چند ضربه به شکم بغلی وارد کنید و محکم پای آن یکی را له کنید... حالا بدوید! بدوید!..... در این لحظه می بینید که چگونه بزرگ و کوچک پس از وارد آوردن این ضربات به داخل قطار می دوند و ناگهان بر روی صندلی ها شیرجه می روند!
متاسفانه به دستورات خوب گوش نکردید و عقب ماندید شما مجبورید ادای آدمهای با کلاس را در بیاورید و سرپا بیایستید. چه می شود؟ خب شما جزء آدمهای زرنگ جامعه محسوب نمی شوید، بدبخت!
از این به بعد صحنه های تعارف های ایرانی شروع می شود. به گروهی که نشسته اند توجه کنید می بینید که همه به چهره های مردم کوه نشین شباهت دارند و بسیار چابک و فرز هستند. لبخندها را بر چهره هایشان می بینید؟ چقدر خوش شان آمده است! به یکدیگر با لبخند نگاه می کنند!! بعضی شکم شان را گرفته اند و برخی انگشتهای پایشان را خم و راست می کنند. اما مهم نیست، سرشان سلامت باشد. البته بعضی هم درحال خنده از یکدیگر برای ضربات احتمالی و لگد کردن پاهایشان معذرت خواهی می کنند!!!! مردم ایران چقدر با محبتند! سنت های اجدادشان را هم هرگز فراموش نمی کنند حتی اجداد غارنشین و حتی در دوران مدرن و متروسواری!
حالا قطار راه می افتد. اینجا مراحله ی خلسه ی عارفانه شروع می شود!! همه به روبروی خود خیره می شوند. گاهی همه نگاه های عارفانه ای به نقاط مختلف مترو می اندازند تا از حقیقت درون آن پی ببرند. این مرحله تا رسیدن به مقصد ادامه دارد! البته برخی همدیگر را نگاه می کنند. اگر هم دیدید تمام گردن ها به سمتی چرخیده است مهم نیست؛ دختری، زنی آنجا نشسته یا ایستاده است!
کتاب؟.. کتاب بخوانند؟ مگر قطار جای کتاب خواندن است؟ کتاب را در مدرسه یا دانشگاه می خوانند. مردم ایران وقت اضافی ندارند که کتاب بخوانند. کار زیاد، وقتی برایشان باقی نمی گذارد!
وای به کسی که تلفن همراهش مانند خروس بی محل آواز سر بدهد حالا ممکن است بابا کرم باشد یا آهنگهای تکراری ونجلیس! همه ی سرها تغییر جهت می دهند و به او خیره می شوند. البته کسی حرف های او را گوش نمی دهد. مردم ایران اهل استراق سمع نیستند! خب، بنده خداها چکار کنند بهتر از بی کار نشستن است!
حالا اگر از کیفتان player mp3 یا واکمن در آوردید و هدفن به گوش تان زدید طوری به شما نگاه می کنند که انگار آدم فضایی دیده اند!(البته یادآور می شوم که موبایل های بیشتر این مردم هم دوربین عکاسی است هم دوربین فیلمبرداری هم کامپیوتر دارد هم mp3 player با 20 گیگابایت حافظه!!!!) با این نگاه های بهت زده، بهتر است از خیر این کار بگذرید و به خلسه ی عارفانه یتان ادامه دهید!!
اگر توی یک واگن را خوب بگردید یکی دو نفر روزنامه باز کرده اند که حتماً یکی از آن دو، روزنامه ورزشی می خواند! شما هم می توانید روزنامه باز کنید اما ترجیحاً سرتان را بالا بگیرید تا مزاحم سرهای دیگری نباشید که روی روزنامه شما خم شده اند و با دقت دنبال نمی دانم چه چیزی توی روزنامه شما می گردند! اینجا می توانید قانون جاذبه دو قطب مخالف را امتحان کنید:
1- ابتدا روزنامه را کمی پایین ببرید، خواهید دید که سرهای خم شده روی روزنامه خود بخود پایین می روند.
2- حالا صفحه روزنامه را عوض کنید، مشاهده می کنید با حرکت صفحه ی روزنامه سرها به سمت حرکت صفحه حرکت می کنند.( احتمالاً آن چیز مهم همیشه توی صفحه ایست که می خواهد عوض شود!)
3- از این آزمایش نتیجه می گیریم دو قطب مخالف هم دیگر را می ربایند. مثل مردم و روزنامه!!!
شما نگران این اتفاقات نباشید چون شما هنوز ایستاده اید. اگر می خواهید بنشینید باید مانند عقاب با چشمان تیزبین منتظر کوچکترین حرکت مسافرین باشید چون معمولاً با رسیدن به ایستگاه، مسافرین در آخرین لحظه صندلی های خود را ترک می کنند. ( توضیح داده شد که با چه مصیبتی آنها را بدست آورده اند، البته این قانون استثنا دارد! گاهی هم عواطف ایرانی گل می کند ویک فدا کار به خانم یا مسافر کهن سالی که سرپا ایستاده است صندلی خود را واگذار می کند، حالا چرا برای بدست آوردنش با کله شیرجه رفته بود ما که نمی دانیم!!!)
می خواهید پیاده شوید؟ حالا مرحله ی راگبی یا فوتبال آمریکایی شروع می شود. جلوی در ورودی منتظر بمانید. آماده؟ در که باز شد بلافاصله دست خود را جلوی صورتتان درازکنید مثل بازیکن های راگبی! به سمت جلو بدوید! اگر کمی تعلل کنید زیر دست و پای مسافرانی که به داخل هجوم می آورند له می شوید، گفته باشم! (این برای ایستگاه امام خمینی یا توپخانه سابق خیلی مهم است!)
شما با موفقیت بیرون آمدید! می دانم یکی دو نفری را به اطراف پرت کردید. نگران نباشید آنها عادت دارند. خب تبریک می گویم. چی ؟ کیف پولتان نیست؟ خب ما که ضامن حفاظت از دارایی های شما نیستیم! ما وظیفه داشتیم اصول شهروندی در سوار و پیاده شدن متروی تهران را آموزش بدهیم. آن را هم که دادیم! ما را به خیر و شما را به سلامت!!!!
پانوشت: این مطالب با توجه به واگن مربوط به آقایان نوشته شده است و هیچ گونه اطلاعاتی در مورد آنچه در واگن خانم ها اتفاق می افتد متاسفانه در دست نیست!!!!
3 comments:
tavalod tavalod tavalodet mobarak.. mobarak mobarak tavalodet mobarak..... hala badan sare forsat posteto mikhoonam.. felan bayad beram univ...
shahriar hameye in chizayi ke gofti (albate be gheyr az ghesmate kif ghapi o defa az heysiat o in hojoome mosafera be dakhel o reghabat baraye neshashtano zol zadan be hamo negah kardane rooznameye digaran o esteraghe sam'o zol zadan be ye noghte o ina) hamashoon inja ham etefagh miofte.. tanha chizi ke inja etefagh nemiofte kif ghapi o defa az heysiat o in hojoome mosafera be dakhel o reghabat baraye neshashtano zol zadan be hamo negah kardane rooznameye digaran o esteraghe sam'o zol zadan be ye noghte o inast.. ama jedan chera? inja ham koope ha bazi vaghta shabihe ghasabi mishe o mardom hame az mile ha avizoonan va inke metro hamishe hasto ziade o inam nist ama mardom hich esrari vase inke 10 min beshinan nadaran.. sare pa ham mitoonan ketab bekhoonan ya ipod goosh bedan ya beran too khalse ya be ham zol bezanan ya ba ham ker kero her her konan ya.... jedan chera?
rasti bazam tavalodet mobarak
mibini be khatere ye eshtebahe mohasebati ye haftast daram behet tabrike tavalod migam!!!
ye zamani blazhevich to barname navad goft ke baraye zendegi to iran bayad poste kargadan dasht . ye zamani ham reza kianian goft ke ma irani ha hamash dar hale shans avordanim .
Post a Comment