میدان ایتالیا نوشته آنتونیو تابوکی، رمانی است که می توان درآن تاریخ واقعی یک کشور را خواند. اگر رمانی از آنتونیو تابوکی خوانده باشید، می دانید وی چگونه با استفاده از کلمات و ایجاز بی نظیرش تصویرسازی می کند و خواننده را در زمان اتفاقات داستانش غرق می کند. این بار شما با خواندن میدان ایتالیا تاریخ واقعی مردم ایتالیا را از زمان مبارزات آزادی خواهانه گاریبالدی ( به قول کتاب، قهرمان دو قاره) تا پایان جنگ جهانی دوم خواهید دید!!!
معمولاً مطالب مهم کتابهای تاریخی از زندگی سران و رهبران یک ملت صحبت می کنند. اینکه مثلاً فلان شاه چگونه برای تثبت قدرت خود برادرش را کشت!!! یا اینکه زن سردار فلان امپراطوری چگونه به او خیانت کرد!! و از دسیسه و خیانت های درباریان بسیار شنیده ایم! اما شاید کمتر کتاب تاریخی به زندگی عادی مردم همان سرزمین ها در زمان وقوع همان اتفاقات اشرافی چندش آور پرداخته باشد! میدان ایتالیا در طول یک دوره تاریخی مهم آن کشور، از زندگی عادی مردم صحبت می کند. از چیزی که بسیار جذاب تر از اتفاقات سران آن کشوراست. این دوره تاریخی در واقع دوره گذر ایتالیا از فئودالیسم به آغاز عصر مدرنیسم است. بنابراین اتفاقات بسیارسریع و با تواتر زیاد به وقوع می پیوندند و به گفته داستان (( کیفیت زمان درخانواده آنها متفاوت است.))
داستان درباره ی زندگی عادی یک خانواده روستایی ایتالیایی است. خانواده ای که آزادی خواهی روایت اصلی زندگی آنها است. یک دوره تاریخی نسبتاً کوتاه از حدود سالهای 1860 تا 1946 درکتاب به سه دوره زمانی تقسیم و در هر دوره، زندگی یک نسل از این خانواده روایت می شود. اما داستان با یک مقدمه به نام ((گره باز شده است)) با مرگ قهرمان نسل سوم کتاب آغاز می گردد و بعد لحظه مرگ قهرمان نسل دوم روایت می شود و سرانجام زندگی جد خانواده یا قهرمان نسل اول شروع می شود. جالب است که هر سه قهرمان درداستان کشته می شوند اما کیفیت کشته شدن آنها با گذشت زمان با شکوه تر و غم انگیز ترمی شود!
این دوره ها فصل های کتاب نیستند چون ساختار آنان بسیار متفاوت از فصل یک رمان عادی است. دوره اول به سی اپیزود تقسیم می گردد. دوره دوم 57 اپیزود و دوره سوم پانزده اپیزود است. هر ایپزود طوری طراحی شده است که خود، یک داستان کامل است و کامل ترین اپیزود کوتاه ترین ایپزود کتاب ، یعنی ایپزودسیزده دوره اول است:
((13- چشم های زیبای گرسنگی
- مادرجان، امروز هیچی نداریم بخوریم.
استرینا جواب می داد: عوضش چشم هات قشنگ می شه.
و از همین سفره خالی که بسیار مکرر می شد، چشم های همه شان در بزرگی بسیارزیبا شد. چشم هایی عمیق و مثل آب زلال.))
برخی از اپیزودها حاوی یک رمان بلند در چندین پاراگراف کوتاه هستند مانند اپیزود 26 دوره اول که زندگی دختر نسل دومی و دوست پسر او را به پایان می رساند.
این ایپزودها چنان با ظرافت به یکدیگر مربوط می شوند که گرچه هرکدام مستقل و کامل است اما جزی از کل داستان کتاب است و حذف آن ، داستان را ناقص می کند. مثلاً تفسیر جزییات پایانی اپیزود اشاره شده (26 دوره اول) در اپیزود 50 دوره دوم کامل می شود!
اسامی مشابه در طول داستان و مدار بسته اتفاقات تعلیق عجیبی برای خواننده ایجاد می کند. در ابتدای شروع داستان کاملاً گیج و گنگ به دنبال تفکیک شخصیت ها خواهید بود. آیا این اتفاق مربوط به گالیبالدو پدر است یا پسر؟ آلان در چه زمانی هستیم؟ .... خواننده بارها به صفحات قبل مراجعه می کند تا با دوباره خوانی، کمی شخصیت ها را بشناسد. اما قبل از سرخوردگی کامل ناگهان وارد ماجرا می شود. انگار که سرانجام وارد استخر آب سرد می شوید و از یک شنا دوست داشتنی احساس مطبوع و گرمی به شما دست می دهد. شخصیت پردازی به قدری ماهرانه است که با چند خط توضیح انگارسالها با آن شخصیت زندگی کرده اید. بیشتراسامی از مکانهای جغرافیایی انتخاب شده اند مانند: کوارتو، ولتورنو، آسمارا یا ماکاله که این مکانهای جغرافیایی در تاریخ ایتالیا نقش مهمی داشته اند و انتخاب هر اسم برای فرزندان در دوره خاصی به نشانه ی تاثیر تاریخ بر مردم بوده است. اما قهرمانان اصلی داستان گالیبالدو پدر وپسر نام خود را از گالیبالدی گرفته اند. (گالیبالدی مردی است که در ایتالیا آوازه آزادی خواهی بر آورد و موجب یکپارچگی ایتالیا شد.) گالیبالدوپسر درحقیقت ولتورنو دوم است که به گالیبالدو معرف شده است!!! نباید زیاد نا امید شد داستان چنان شما را با این اسامی آشنا می کند که دقیقاً خواهید دانست که گالیبالدو پدر از نظر روحیات چه فرقی با گالیبالدو پسر دارد!!!
اگرچه پدربزرگ آنان پای خود را در جنگ از دست می دهد و آنرا به داخل واتیکان پرتاب می کند!!! و گالیبالدو پدر یعنی پسر او پای خود را با تیر می زند تا برای جنگ استعماری به لیبی نرود و پاهای گالیبالدو پسر در جنگ جهانی اول یخ می زند!!!!! اما تمام این اتفاقات جزی از یک داستان یکپارچه است یعنی تاریخ ایتالیا!
مقایسه شخصیت زنان و مردان در این رمان بسیار جالب است. مردان بیشتر برون گرا هستند و زنان عمیق و درون گرا. مردان به دنبال آزادی هستند و گاهی برای دستیابی به آزادی مردانه خود به مبارزات آزاده خواهی می پیوندند نه خود آزادی! تحمل آنان کم است و زود از مشکلات فرار می کنند و براحتی زنان را تنها می گذارند و به سرزمین های دور مهاجرت می کنند. آنان تجارب گوناگون کسب می کنند. اما زنان در خانه مادران فداکاری و وفادار هستند که آزادی را در بزرگ کردن فرزندانی یافته اند که مبارزان آزادی خواه فردا خواهند شد!!! آنان آزادی را پرورش می دهند. حتی آسمارا دختر نسل سومی که مادرنیست هم در خانه به تنهایی نقش مهمی در آزادی کشورش بازی می کند. نقشی که فقط خودش آن را می داند!!! زنان مردان را خوب می شناسند چرا که اسپریا راز استرینا (مادربزرگ ) را می داند و آسمارا، گالیبالدو پسررا از خودش بهتر می شناسد. اما گالیبالدو از او هیچ نمی داند. زنان کشته نمی شوند. آنان در بستر می میرند اما مرگ آنان مانند یک عروج معنوی است. حتی زلمیرای پیشگو هم که عضو خانواده نیست این گونه می میرد!
شخصیت های داستان زیاد است اما همه آشنا و ملموس. خواننده براحتی خواهد فهمید چرا ملکیوره حرامزاده دبیر حزب فاشیست روستا می شود! یا اینکه چرا پدرش که شاگرد مدرسه دینی است خودکشی می کند و آنیتا چرا آتینا می شود!!!
شخصیت ها نمادهای مردم ایتالیا هستند. کوارتو نماینده جوانان عادی و ولتورنو ریشه جوانان روشنفکر نسل های بعدی است که تنها و ترسان در تب مالاریا می سوزد و به قول زلمیرا درد زمان دارد و خواننده خوب می داند فاشیست ها چه کسانی هستند!!!!
حوادث در واقعی ترین حالت ممکن توصیف می شوند. حتی قسمتی های انتزاعی داستان نیز در حقیقت به سبک سورئال توصیف می شوند. اینکه چگونه پنجره های روستا کوچ می کنند کاملاٌ قابل درک است . همه چیز آنست که در پیرامون ما وجود دارد!
نگاه نویسنده به مذهب و سیاست جالب و منحصر به فرد است. شاید در برداشت اول تابوکی یک روشنفکر چپ گرا به نظر برسد اما او از هیچ ایدئولوژی دفاع نمی کند بلکه ورود مدرنیسم و دستیابی به آزادی را با گرایش مردم ایتالیا به چپی ها نشان می دهد. چیزی که درکل اروپا اتفاق افتاد. او مذهب را در نوع مکانیکی اش یک دستگاه وابسته و نا کارآمد برای مردم، می داند و این پیام اوست! چرا که تمام گرایشات مردم به سنت ها و خرافات رایج را جزی از زندگی آنان توصیف می کند و مسیح در جام شراب یک کفر گو ظهور می کند!!! رابطه ی جالبی بین مذهب و سیاست وجود دارد. فاشیست ها به مذهب علاقه زیادی دارند!!! معنویت مردم درحقیقت درزندگی ساده آنان وجود دارد و مذهب گریان داستان، عاقبتی جز پشیمانی وتنهایی ندارند.
گرایشهای سیاسی زندگی اصلی شخصیت ها را شکل می دهد. گاوور دوست جوان گالیبالدوپسر با ورود به دنیای سیاست تمام گرایشات زمان بلوغ را فراموش می کند و زیبایی را در آزادی می بیند. عشق های داستان هم از سیاست تاثیر پذیر هستند که در نسل سوم این تاثیرپذیری به اوج می رسد. سیاست در این داستان یک ایدئولوژی خاص نیست. سیاست مبارزه است! مبارزه برای آزادی از جور ظلم و این تمام داستانی است که گالیبالدو پدر به پسر درزمان مرگ می گوید. ((یعنی اینکه رودخانه و دریاچه و کوهستان و همه اینها به مردم تعلق دارد نه به شاه.)) ایدئولوژی مردم، آن چیزی است که سینه به سینه از نسلی به نسل دیگر می رسد. بنابراین گالیبالدو پسرآخرین جمله ای که می گوید ((مرگ بر شاه است)) درحالیکه مدتها است در ایتالیا جمهوری برقرارشده است!
پلی نیو پدربزرگ به ضرب گلوله شکاربانان شاه کشته می شود. گالیبالدو پدر سرش زیر باتوم گارد شاه خورد می شود و می میرد و گالیبالدو پسر با گلوله نیروهای گارد جمهوری کشته می شود چون اگرچه ((ارباب عوض می شود.)) و شاه هم دیگر وجود ندارد اما ظلم همچنان پا برجاست.
راستی این کتاب یک ضمیمه هم دارد که حتماً باید خوانده شود.
شباهتهای زیادی بین فرهنگ مردم ایتالیا و مردم کشومان وجود دارد بنابراین میدان ایتالیا را بخوانید تا از یک تاریخ واقعی و مردمی و داستانی به یاد ماندنی لذت ببرید.
در پایان باید از محبوبه، همسرعزیزم تشکر کنم که مرا با این نویسنده آشنا کرد.
1 comment:
مرسی! اینجا که خوبه! مشکل چی بود؟
Post a Comment