(به مناسبت شصت و هفتمین سال تاسیس رادیو در ایران)
دستهای زن جوان می لرزد. با یک دست گوشی تلفن را محکم گرفته است و با دست دیگرش گاهی اشکهایش را که روی صورتش آرام آرام جاری می شوند، پاک می کند.
- نه مامان چقدر بگم دیگه نمی تونم! نه نه!
(درحال گریه گوش می کند.)
- مامان دروغ می گه .... الان چند ماه بیکاره خودت می دونی .... (حرفش قطع می شود!)
- نه!... پس کی باید اجاره خونه رو بده! صاحب خونه که این حرفها حالیش نمی شه! تا کی باید منتظره وام باشیم؟ تا کی باید بگه پولشو از شرکت می گیره؟ از بس طلبکارها زنگ می زنند من دیگه خجالت می کشم. تلفن ها رو جواب نمی دم! خودش که بیکاره همش به منم گیر می ده! اون اصلاٌ می دونه محیط کار من چطوریه که هی میگه محیط کارت نامناسبه، محیط کارت نامناسبه........بلند بلند گریه می کند و ادامه می دهد نه! نمی خوام بچه هم مال خودش !.... نه الان نمی گم! فکرامو کردم دیگه نمی تونم....
مردی با چند ورق در دست وارد اتاق می شود. کاغذ ها را روی میز می گذارد. به او اشاره می کند وبیرون می رود.
- مامان بعداً زنگ می زنم. داره برنامه شروع میشه فعلاً خداحافظ
مرد از پشت شیشه اشاره می کند. زن جوان صندلیش را جابجا می کند. صورتش را پاک می کند و روبروی میکروفون آویزان می نشیند. کاغذ ها را بر می دارد. مرد با اشاره انگشتانش: سه، دو، یک ... دستش را پایین می آورد!
- سلام صبح بخیر، خوشحالیم که در یک صبح زیبای بهاری دیگه درخدمت شما هستیم و امروز را هم با کار و تلاش و کوشش آغاز می کنیم. حیف نیست از این صبح دل انگیز بهاری لذت نبریم و وقتی از خونه بیرون می آیم.......
دستهای زن جوان می لرزد. با یک دست گوشی تلفن را محکم گرفته است و با دست دیگرش گاهی اشکهایش را که روی صورتش آرام آرام جاری می شوند، پاک می کند.
- نه مامان چقدر بگم دیگه نمی تونم! نه نه!
(درحال گریه گوش می کند.)
- مامان دروغ می گه .... الان چند ماه بیکاره خودت می دونی .... (حرفش قطع می شود!)
- نه!... پس کی باید اجاره خونه رو بده! صاحب خونه که این حرفها حالیش نمی شه! تا کی باید منتظره وام باشیم؟ تا کی باید بگه پولشو از شرکت می گیره؟ از بس طلبکارها زنگ می زنند من دیگه خجالت می کشم. تلفن ها رو جواب نمی دم! خودش که بیکاره همش به منم گیر می ده! اون اصلاٌ می دونه محیط کار من چطوریه که هی میگه محیط کارت نامناسبه، محیط کارت نامناسبه........بلند بلند گریه می کند و ادامه می دهد نه! نمی خوام بچه هم مال خودش !.... نه الان نمی گم! فکرامو کردم دیگه نمی تونم....
مردی با چند ورق در دست وارد اتاق می شود. کاغذ ها را روی میز می گذارد. به او اشاره می کند وبیرون می رود.
- مامان بعداً زنگ می زنم. داره برنامه شروع میشه فعلاً خداحافظ
مرد از پشت شیشه اشاره می کند. زن جوان صندلیش را جابجا می کند. صورتش را پاک می کند و روبروی میکروفون آویزان می نشیند. کاغذ ها را بر می دارد. مرد با اشاره انگشتانش: سه، دو، یک ... دستش را پایین می آورد!
- سلام صبح بخیر، خوشحالیم که در یک صبح زیبای بهاری دیگه درخدمت شما هستیم و امروز را هم با کار و تلاش و کوشش آغاز می کنیم. حیف نیست از این صبح دل انگیز بهاری لذت نبریم و وقتی از خونه بیرون می آیم.......
6 comments:
ba maze bood.
shahriar chera esrar dari too dastan kootah hat akharesh khanande ro surprise koni? amdie ya pish miad?
fekr mikonam in yeki az khususiat dastane khaili kutahe ke khanande surprise beshe ama say mikonam dastanhai ham benevisam ke khanande surprise nashe!
salam bar shahriare javan ;)
vorodeto be 2nyaye majazi tabrik migam,ama chand nokte:
1.chera inqd tond tond up mikoni? vaqt bede matalebe qabli ro bekhonim.
2.in bakhsh ro ham farsi kon,type pingilish sakhte:(
3.dastanat jalebe,engar ba ali zand ziadi neshasto barkhast kardi :D
4.age gofti mn ki hastam?
سلام
فکر می کنم درست می گی باید کمتر آپ کنم اما خیلی حرف برای گفتن دارم شاید یک ماه دیگه به حالت تعادل برسم!!!اما تو یه دوست هستی فکر کنم بابک گرامیان!
سلام
فارسی نوشتی تا من کنف شم:D
منو با بابک کج و کوله مقایسه می کنی؟
اگه به عیالت نگفتم.
زیبا بود ...
Post a Comment