26 May 2007

مرثیه ای برای خودم

چند روز پیش بغض گلویم را گرفته بود. غم عجیبی داشتم. مطالب وبلاگ محمد درویش از پایان مقاومت غریبانه افرادی خبر می داد که برای نجات تنگه بلاغی جنگیدند اما سرانجام سد سیوند بی توجه به تمام این فریادهای تنها آّبگیری شد! تصویری از پرنده ای که برفراز پاسارگاد پرواز می کند و یک خداحافظی مملو از غم تنهایی!
غم من از غرق شدن تنگه بلاغی و سایتهای باستانی آن نبود. چون به خوبی می دانم تاریخ و هویت این ملت سالهاست غرق شده است. می بینیم که واکنش های بی رمق عده ای برای پاسخ به توهین فیلم 300 به رفتارهای هیجان زده ای شباهت دارند که فقط خوراک خوبی برای منابع خبری هستند! چطور وقتی سالها درکتابهای تاریخ مدارس خشایارشا را شاهی ظالم مثل دیگران معرفی می کنند ما به خود جرات می دهیم از بیگانگان خرده بگیریم!!!
اینکه ما اینقدر نسبت به گذشته مان حساس شده ایم، به خاطر بی هویتی زمان حالمان است! مردمی که تا دیروز دوم خرداد میتینگ و راهپیمایی برگزار می کردند حالا حتی یادشان نیست دوم خرداد چه اتفاقی افتاد! من هم نمی خواستم چیزی به یادم بیاورم! برای مردمی که تا خرخره درفاضلاب مادیات غرق شده اند چه فرقی می کند که در خیابان ها زنان را کتک می زنند و با توهین دستگیر می کنند. همه ما می ترسیم از قافله ی مال اندوزیی جامعه عقب بمانیم. البته نباید زیاد هم خرده گرفت. وقتی حاج آقا در خانه اش نشسته است و سر سال ارزش املاکش دوبرابر می شود؛ آیا می توان از جوان این مملکت انتظار داشت به چیز دیگری هم فکر کند. آیا خنده دارنیست که نویسنده و روزنامه نویس از مردم بخواهد برای نجات تنگه بلاغی فکری بکنند؟ آیا روشنفکر و فعال انقلابی باید بیشتر نگران صاحب خانه اش باشد یا تنگه بلاغی که تا حالا حتی اسمش را نشنیده بود؟ انگارهرچه فریاد بکشیم که گذشته شما به تاراج می رود، هویت شما نابود می شود انرژی مان را هدر داده ایم و باعث خنده خیل عظیمی از این مردم مادی گرا شده ایم!! شاید از نظر خیلی ها بهتر باشد برای فروش اجناس مان فریاد بزنیم تا حفظ فرهنگ کشورمان که اصلاً نونی توش نیست!
راستش را بخواهید نمی توانم ازستایش این افراد تنها که هنوز هم با مظلومیت مقاومت می کنند، خودداری کنم. اما خیلی دیر شده است که ما برای نجات فرهنگ و هویت مان فداکاری کنیم! روزهایی که ما خوشبین به آینده شاهد تغییرات سریعی در جامعه بودیم باید عاقلانه تر فکر می کردیم.
امروز وقتی می بینم همان دانشجویان 18 تیر دیروز، پول می دهند و به سینما می روند و به اراجیف کسی که دیروز کتک شان می زد، می خندند و حال می کنند، تعجب نمی کنم. وقتی در جامعه ای دروغ ابزار زندگی و رایج ترین عادت اجتماعی باشد چه انتظاری دیگری می توان داشت؟ وقتی همیشه می ترسم مبادا گرفتار دروغ دیگران بشوم و زندگیم را ببازم؛ چرا باید به فکر هویتم باشم؟!؟! اگر دروغ نگویم زیر چرخ بی رحم ماشین مادی گرایی جامعه خرد می شوم. هویت من تعریف شده است من یک ایرانی دروغگو هستم!!!گاهی با خودم فکر می کنم مبادا گذشتگان ما هم که تنها دارایی های قابل افتخار ما هستند این چنین بی هویت و از خود باخته بودند!!! هنوز یادم هست مردمانی که از وضع بد جامعه و دولت وغیره در اتوبوس و خیابان و هرجای دیگری غر می زدند و فحش می دادند؛ چگونه نگران اعتراضات دانشجویی شدند که شلوغ کردن خوب نیست و بیت المال ازبین می رود و اصلاً ما گه خوردیم که زمانی انقلاب کردیم!!! ای کاش داریوش در کتیبه اش می نوشت که خدایا دشمن و خشکسالی را از کشورم دور بدار تا دروغ در مردم نباشد!

1 comment:

Anonymous said...

dadash yekam yavashtar, oomadam didam nevehsteye jadid gozashti khosh hal shodam raftam khoondamesh. oomadam comment bezaram didame e.. ziresham ye neveshteye jadide.. payin tar yeki dige.. talafie in chand rooze ke naboodio dar ovordi ;)
ama dar morede in postet be nazare man ham moshkele ma hokoomat ya dolat o mazhabo ina nist... ma gharn hast ke haminghadr aghab moonde hastim va dalile aslisham khodet khoob gofti.. DOROOGH.. ma irani ha che khoshemoon biad che bademoon biad mellati DOROOGHGOO hastim. ino dar eghtesad farhang va hamechizemoon mitooni radesho peyda koni. hade aghal dar 200 sale akhir ke tarikhe moaseremoon por az neyrango doroogh boode.