وقتی در را باز کرد بوی بدی از داخل راهرو بیرون زد. پسرجوان که یک دستش به دماغش بود:
((اه اه ... نمی دونم کدوم یکی از این همسایه هاست، همیشه آشغالاشو تو راه پله ها می ذاره!!.... جانم، بفرمایید؟))
مامورسرشماری دفترش را بازکرد(( ببخشید گفتم بیاید پایین! شما گفتید چهار نفرهستید؟))
((بله))
(( این همسایه ی پایینی تون هرچی زنگ می زنم جواب نمی ده. خونه نیستند؟))
((نمی دونم، یه پیرمرد تنهاست بیشتر می ره خارج پیش بچه هاش!))
((الان اینجاست یا خارجه؟))
((اه اه ... نمی دونم کدوم یکی از این همسایه هاست، همیشه آشغالاشو تو راه پله ها می ذاره!!.... جانم، بفرمایید؟))
مامورسرشماری دفترش را بازکرد(( ببخشید گفتم بیاید پایین! شما گفتید چهار نفرهستید؟))
((بله))
(( این همسایه ی پایینی تون هرچی زنگ می زنم جواب نمی ده. خونه نیستند؟))
((نمی دونم، یه پیرمرد تنهاست بیشتر می ره خارج پیش بچه هاش!))
((الان اینجاست یا خارجه؟))
((نمی دونم والا یه سالی هست که ندیدمش!!))
3 comments:
sade nevisit ro doost daram. jaleb bood.
nesfe nafar az sarshomari kam shod ... kheili tarsnak bood haa, man aks parandeh haa ro bishtar doost daram
وبلاگ من مربوط به خبرهاي سينمايي است آن هم از نگاه يك خبرنگار .منون مي شوم كه سري هم به ما بزنيد
Post a Comment