22 June 2007

تف سربالا!

چند روز پیش یکی از دوستان در وب لاگ خود مطالبی در تایید عملیات نیروی انتظامی برای دستگیری و تنبیه اراذل و اوباش نوشته بود. البته در روزهای گذشته افراد زیادی در وب لاگ هایشان در این مورد مطالب جالبی نوشتند و چون برخی از آنان از عملکرد نیروی انتظامی انتقاد کرده بودند درمقابل نظرات موافق، به شدت مورد حمله و حتی توهین گروهی از خوانندگان نیز قرارگرفتند! اینکه در مقابل این انتقادات برخی واکنش های تند نشان داده شود، چندان عجیب نیست! در حقیقت می توان به این موضوع دو نگاه متفاوت داشت. ابتدا نگاهی به ظاهر قضیه یعنی تنبیه افرادی که برای مردم ایجاد مزاحمت کرده اند و مرتکب جرایم سنگینی مانند زورگویی، ضرب و جرح، چاقوکشی، تجاوز به عنف، دزدی، فروش مواد مخدر، قتل، تشکیل گروههای تبهکاری و... شده اند! حال این تنبیه به هرطریقی که باشد سزاوار چنین افرادی خواهد بود. به هر حال با این عملکرد نیروی انتظامی رضایت مردم منطقه نیز حاصل خواهد شد.
دوم نگاه عمیق به موضوع است. نگاهی فارغ از قضاوتهای احساسی و جوزدگی که امروزه از خصوصیات فرهنگی ملت ما شده است. آیا واقعاً کسی مخالف تنبیه این افراد است؟ مگراینکه خودش نیز چنین رفتاری در جامعه داشته باشد! اما میان این عملیات سلحشورانه نیروی انتظامی پرسشهایی بی پاسخ مانده است. اینکه 1100 نفر اراذل و اوباش متهم به ارتکاب جرایم مختلفی از جمله قتل و تجاوز، یک روزه این جرایم را مرتکب شده اند که همه ی آنان یک شبه دستگیر می شوند و در مقابل مردم شکنجه و تنبیه می شوند؟ این تعداد اراذل واوباش چگونه مانند قاچ رشد کرده اند و چگونه تاکنون مانند آل کاپن در دهه سی آمریکا، مصونیت قضایی پیدا کرده اند؟ آیا تا به حالا شنیده اید که در کشورما وکیل های حرفه ای بتوانند از طریق خلاء های قانونی شخصی با این اتهامات سنگین را تبرئه کنند و برای او مصونیت قضایی ایجاد کنند؟ در کشوری که آمار اعدامی ها آن در جهان قابل توجه است و یک قاضی به راحتی حکم سنگسار برای متهم صادر می کند وبه راحتی برای صدای بلند نوار در اتومبیل شخصی افراد جریمه سنگین وضع می کند، چگونه افرادی می توانند مرتکب قتل و تجاوز وفروش مواد مخدر و چاقوکشی و ده ها جرم دیگر شوند و درشهر مانند افراد عادی به زندگی خود ادامه بدهند تا اینکه شبی برادران نیروی انتظامی با یک شبیخون حرفه ای آنان را دستگیر کنند و در مقابل مردم به روش خودشان خرد و خمیرشان کنند؟!!؟!!! البته پاسخ این پرسش ساده به نظر می رسد. این افراد احتمالاً به راحتی با پرداخت پول نقد مامور نیروی انتظامی، بازپرس و قاضی دادگاه را خریده اند. البته این فقط یک احتمال است!! احتمال دیگری نیز وجود دارد: اینکه مامور نیروی انتظامی به راحتی از قوه ی تعقل خود استفاده کرده است و با یک حساب و کتاب ساده به این نتیجه رسیده است که درمقابل حقوق ناچیز خود به علاوه اضافه درآمدهای دیگر فقط می تواند اجاره خانه خود را پرداخت کند پس چرا باید جان خود را در خطر بیندازد و با این افراد در حوضه ی استحفاظی خود درگیر شود؟ از طرفی هر روز هم که نمی توان نقاب زد و به محلاتی مانند فلاح رفت !!!!برای همین پس از اینکه بوی گند این ماجرا ی چند ساله همه جا را بر می دارد نیروی انتظامی تصمیم می گیرد با نقاب وارد عمل شود و در مقابل مردم این افراد را تا سرحد مرگ بزند تا نفرت مردم نسبت به این اهمال کاری فروکش کند. ماجرای خون خواهی هم که بیشتر به غریزه شبیه است تا یک خواست منطقی، هرگز نتیجه بخش نخواهد بود چرا که این اراذل و اوباش به خون خواهی تعلق خاطر بیشتری دارند تا مردم عادی!! این چرخه خون خواهی هم بزودی به پایان نخواهد رسید اگر باور ندارید لطفاً برادران نیروی انتظامی نقاب های خود را کنار بگذارند!!!
فکر می کنم بیشتر ما به این باور رسیده ایم که قانون چشم در مقابل چشم در روزگار ما جایگزین های مناسب تری پیدا کرده است. چون به تجربه مشاهده کردیم که گلوله در مقابل گلوله، موشک در مقابل موشک و بمب شیمیایی در مقابل بمب شیمیایی به نفع چه کسانی تمام خواهد شد! اما واقعاً چه کسی می تواند به این ملت خون خواه مظلوم تضمین بدهد این افراد کتک خورده که البته این هم جزء زندگی و شغل روزانه ی آنها ست و نه اتفاق اصلاح کننده دیگری، فردا که از زندان آزاد شدند این شب به یاد ماندنی را فراموش می کنند وعقده های روانی آنها بر مغز بیمارشان تاثیر نخواهد گذاشت و نتیجه ی آن را مردم با تحمل هزاران جرایم وحشتناک دیگر پس نخواهند داد؟ از طرفی تعدادی از این افراد که مفسد فی الارض نامیده شده اند بر طبق قوانین اسلامی باید اعدام شوند! آیا عجیب نیست این افراد اعدامی تا به حال مشغول فساد در روی زمین بوده اند، بدون اینکه دستگاههای قانونی از این فساد خم به ابرو بیاورند؟ آیا فساد باید به درجه ای از تکامل برسد که فقه اسلامی بتواند آنها را محق کیفر بداند؟ یا اینکه جرایم در کشور ما ناگهانی رشد می کند و به صورت اپیدمی در جامعه گسترش می یابد و به افراد دیگر سرایت می کند و فرصت برخورد با این جرایم بسیار کوتاه می شود؟!؟ مردم محله فلاح که زخم خورده های این افراد هستند چگونه می توانند امیدوار باشند فرزندان خردسالشان بعد از دیدن حمله به یک فرد با شورت و لباس زیر توسط چند پلیس نقاب پوش و شکستن پاهایش با میله های آهنی و خرد کردن استخوانهایش با باتوم و خون آلود کردن صورتش شب دچار کابوسهای مداوم نشوند و در آینده افرادی ترسو و بزدل نگردنند یا اینکه خود نیز به خشونت و جرم گرایش پیدا نکنند؟ البته مطمئناً این تصور در ذهن آنان ایجاد خواهد شد که یکی از وظایف پلیس کتک زدن آدمها ست! این اولین باری نیست که به گردن افراد آفتابه آویزان می کنند، اما عجیب است که هر سال تعداد آفتابه های مورد نیاز بیشتر و بیشتر می شود!!! اگر واقعاً آفتابه این قدرنقش تادیبی و اصلاح کننده دارد چرا تاکنون در مدارس و کانون های اصلاح و تربیت استفاده نشده است؟
باز هم عجیب است تاکنون حتی یک صفحه مقاله درباره ی این افراد شرور در هیچ نشریه ای نخوانده بودم و درهیچ رسانه ای خبری از آنها نشنیده بودم! البته ممکن است این حقیر بسیار ناآگاه و از دنیا بی خبر باشم. اما آمارهای بسیاری از کاهش جرایم در سالهای اخیر خوانده و شنیده ام!
دوست عزیز! من هم خوشحال هستم که مردم محله ی فلاح از دست این افراد نجات پیدا کردند. اما امیدوارم در آینده محله ما هم جولانگاه این گونه افراد نشود! چون مطمئنم کسی از محله ی ما هنگام عملیات نیروی انتظامی در محله ی فلاح حضور نداشته است که زهر چشم بگیرد و به بقیه مردم محله ی ما هم تعریف کند! ضمن اینکه یادم هست در سال 1365 محله ی بدنام جمشید در میدان گمرک توسط دولت وقت با بولدیز خراب شد و ساکنین آن نیز در شهر پراکنده شدند تا این معضل به پایان برسد و خدای نکرده خبرنگاری ازکشور استکباری به راحتی نتواند از این محله و مردم آن عکس و گزارش تهیه کند!!! البته با این کار رضایت مردم هم جلب شد و پلاکاردهایی هم در تایید این عمل به درودیوار زده شد. اما چند سال بعد محله ای در خاک سفید تهران پارس به وجود آمد که در آن زنان بدکاره و مردان قاچاق فروش و بزهکار زندگی می کردند. این محله هم به سرنوشت محله ی جمشید گمرک گرفتار شد!! اما محله ما هم کمی دارد بدنام می شود چون گاهی از این زنان مشکوک در خیابانهای محله ی ما دیده می شوند که منتظر اتومبیل هستند! در اینکه برخی از روشهای سنتی هنوز هم کارایی دارند، تردیدی نیست. چون هنوز هم جوشانده گل گاوزبان درمان بسیاری از بیماریهاست! اگر درقدیم شهرها کوچک بودند و همه می توانستند تنبیه متجاوز را با آفتابه و فلک بستن ببینند اما امروزهم ما می توانیم در هر محله ای یک میدان برای این منظور درست کنیم! دوست عزیز اگر نیروی انتظامی برای مردم این عملیات را انجام داده است بهتر بود کمی زودتر اقدام می کرد چون 1100 نفر اراذل و اوباش اگر یک بار مرتکب جرمی مثلاً تجاوز به عنف شده باشند، تعداد زیادی افراد مورد تعدی در جامعه وجود خواهد داشت که کمی به مشکلات روان پریشی جامعه خواهد افزود!!!
اما به نظر می رسد این اقدام جبرانی برای کوتاهی برادران نیروی انتظامی و قوه قضاییه کشوراست. حتی اگر ایجاد رعب و وحشت در جامعه چه از طریق اراذل و اوباش یا نیروی انتظامی نتیجه یکسانی داشته باشد!! به هرحال وقتی برای بدحجابی سرزنان را در خیابان ها با باتوم می شکنند، برای قتل و چاقوکشی و تجاوز باید او را در خیابان از وسط نصف کنند!!! هر چند این افراد که بیشتر آنها تربیت یافته دوران جمهوری اسلامی هستند و چیزی را در دوران فاسد طاغوت یاد نگرفته اند، نتیجه ی سیاستهای ارشادی مسئولین محترم هستند و به خوبی معنی فقر و بی کاری و اعتیاد و تبعیض و رشوه و قدرت پول در جامعه را می دانند! ضمن اینکه کلمه ی اراذل و اوباش نیز به واژگان سیاسی کشور افزوده خواهد شد و در کنار کلماتی مانند استکبار، مستضعف، قشر آسیب پذیر، دشمن و... قرار خواهد گرفت. اما اینکه چه کسی جزء اراذل و اوباش است؟ باید گفت کسی که آنها می گویند!!!! چون به خاطر داریم که اعتراضات دانشجویی 18 تیر نیز به گروهی از اراذل واوباش نسبت داده شد! پس منتظر باشید که روزی افراد آشنای مطبوعاتی و دانشگاهی آفتابه به گردن در مقابل چشمانمان توسط نینجا های نیروی انتظامی خرد و خمیر شوند!!!! اما نقش قانون نیز بعداً توضیح داده خواهد شد! حالا اگر فکر می کنید جامعه ما، جامعه مدنی نیست کتاب قانون اساسی جمهوری اسلامی را بردارید، گرد و خاک آن را خوب بتکانید و اصول آن را به دقت بخوانید و در خیالات خود لذت ببرید!!!

No comments: