27 June 2007

بلبلی که خاموش شد!

گلهای 420 ، صدای آشنایی که یادآور روزهای از دست رفته ی کودکی و نوجوانی و جوانی است! جوانان امروزی شاید نگاهی تحقیرآمیز به موسیقی کهن و تکراری خاک گرفته و این صداهای فراموش نشدنی گذشته دارند. خبر مرگ مهستی خواننده قدیمی ایران، بیشتر ازاینکه غمگین کننده باشد دلتنگ کننده است. دلتنگی عمیقی برای تمام گذشتگانی که در تبعید میراث هنری قبل از انقلاب را همراه دارند. مهستی از خوانندگان قدیمی است که تابوهای جامعه ی سنتی ایران را زیر پا گذاشت و برای هنرخود تمام مشکلات را به جان خرید و زمانی چنان در اوج و درخشش بود که همه او را ستایش می کردند. اگر امروز فقط در تاکسی های پایین شهر یا کامیون ها صدای آشنای او را می شنویم، و ترجیع بندهای تکراری آوازهایش جذابیتی برایمان ندارد؛ روزی همه ی مردم ایران با موسیقی هایده و مهستی و... خاطرات خود را خشت به خشت می ساختند و از آن لذت می بردند. یادم هست در دوران دانشجویی در اتاقهای کوچک خوابگاه باید هر نوع موسیقی را گوش می دادیم چرا که دریک اتاق چهار، پنچ یا حتی شش سلیقه زندگی می کرد. شبهای خاطره انگیز خوابگاه ها را باصدای موسیقی هنرمندان قدیمی لحظه می گذراندیم. هنوز فراموش نکرده ام در شبهای خسته سربازی هنگام خاموشی اجباری، صدای موسیقی گرم این قدیمی ها از رادیو کوچک تخت کناری به گوشم می رسید وبرای لذت یک موسیقی آنجا دور از دنیا تمام خطر گوش دادن به صدای آمریکا در پادگان سپاه را فراموش می کردیم. یادم نرفته است در کودکی بعد از دوران طولانی تحریم اقتصادی ایران ضبط صوت خانه یمان خراب شده بود وهرگز قطعه ی تعمیری آن پیدا نمی شد!! سالها بود که فراموش کرده بودم صدای آواز یک زن چگونه است! تا اینکه ضبط صوت قدیمی را در انباری خانه یمان پیدا کردم و اولین کاست گرد وخاک گرفته را برای امتحان ضبط صوت گوش دادم. هنوز گرمای مطبوع و هیجان عجیبی را که صدا آواز مهستی به من بخشید به یاد دارم. شنیدن صدای آواز دلنشین یک زن پس از این همه سال حس عجیب فراموش شده ای را زنده می کرد و می گفت زندگی جز کارهای روزانه تکراری چیزهای دیگری نیز دارد!!! هنوز گاهی با شنیدن صدای مهستی و هایده به یاد تمام آن گذشته هایی می افتم که از دست دادیم!

1 comment:

Anonymous said...

nostalgia...nostalgia...nostalgia...nostalgia...nostalgia...