13 June 2007

قایق سواری با آقای رییس جمهور!



صبح زود بود. مدتی کنار دریاچه منتظر بودیم تا آقای محمود احمدی نژاد تشریف بیاورند! راستش کسی نمی توانست شکایتی کند چون به هر حال همه چیز در اختیار ایشان بود و ما تابع تصمیماتشان! ناگهان مدیرتولید گروه به دور دست خیره شد و با نیشخند گفت: طرف اومد! همه ی ما به نقطه ی قرمز رنگی که روی دریاچه دیده می شد، خیره شدیم و لحظه شماری می کردیم تا آقای احمدی نژاد را ببینیم. نقطه قرمز هرچه نزدیکتر می شد به قایق قرمز رنگ کوچکی شباهت پیدا می کرد. بالاخره قایق قرمز آقای احمدی نژاد محیط بان دریاچه زریوار رسید!!! مرد درشت هیکل با کله تاس و سبیل پر و صورت تیغ زده ی صاف و صوف!
داشت اولین برخوردشان را تعریف می کرد. اینکه خودش را به عنوان مدیرتولید گروه فیلمسازی معرفی کرد. او هم دستش را دراز کرد و گفت: منم محمود احمدی نژاد هستم!!!
مدیرتولید هم کاری را کرد که احتمالاً هرکسی دیگری می کرد: نیشخند زد و با یک خنده مصنوعی فکر کرد که: عجب آدم بی مزه ای ! او هم خیلی جدی گفت: چرا می خندی؟ .. اسم من متاسفانه محمود احمدی نژاده!!! مدیرتولید بیچاره که حسابی گیج شده بود برای خالی نبودن عریضه گفت: حالا چرا متاسفانه؟ آقای احمدی نژاد هم گفت: بابا بیچاره شدم از بس که مردم به خونمون نامه می فرستند!!!!!!
آقای احمدی نژاد در قایق موضوع نامه ها را که دوباره برای ما تعریف می کرد، چون قبلاً از مدیر تولید هم شنیده بودم سریع سئوالی که در ذهنم بود پرسیدم: چه نامه ای می نویسند؟ اصلاً آدرس شما رو چطور گیر آوردند؟ کی برای شما نامه می نویسه؟ آقای احمدی نژاد همانطور که مشغول هدایت قایق بود گفت: همین مردم، بدبختا تقاضای کار و کمک مالی می کنند بعضی ها هم زندانی دارند یا اینکه هزینه عمل جراحی می خواند. چندتایی هم می خوان جهیزیه برای دخترشون بخرند. فحش هم می نویسند. خیلی نامه می آد.
- آدرسو از کجا پیدا کردند؟
- نمی دونم ... اونا روی نامه می نویسند برسد به دست آقای احمدی نژاد این پست خانه مریوان هم یک راست می یاره دم در ما!!!
همه اعضای گروه خندیدند و باخودم فکر کردم فرقی هم نمی کنه چون اگه به مقصد اصلی هم برسد انگار که به همین آقای احمدی نژاد خودمان رسیده! خیلی دلم می خواست چند تا از نامه ها را ببینم اما تازه دسته ای از نامه ها را دور ریخته بود گفت: اگه چند روزی اینجا باشید چند تا نامه رو می تونی ببینی!
بعد یک قسمت از دریاچه را با انگشت نشان داد و گفت: اون جزیره رو می بینید؟ ... آلان به ساحل بستندش تا حرکت نکنه!!!!!!!!!!!
همه ی ما هاج و واج به هم نگاهی کردیم و به قول تصویربردار گروه این مسخره ترین جمله ای بود که تا به حال شنیده بودیم! اما با توجه به موضوع آقای رییس جمهور و قایق سواری تصمیم گرفتم برای خندیدن و مسخره کردن عجله نکنم! چند دقیقه بعد روی جزیره ای قدم گذاشتیم که دو صیاد ساکنین آن بودند. ( یاد کارتون گوریل انگوری افتادم که وقتی بیگلی بیگلی با گوریل 15 متری به یک جزیره رسیدند دو نفر آنجا بودند یک نفر رییس قبیله بود و آن یکی مردم!)
ما هم با رییس و مردم چاق سلامتی کردیم و بعد فهمیدم چه تصمیم خوبی گرفتم تا مثل بقیه گروه ازشنیدن اینکه جزیره را مثل الاغ با طناب به زمین بسته اند هرهر نکنم و مسخره بازی در نیاورم! نمی دانم به چی قسم بخورم که جزیره را با طناب به ساحل بسته بودند!!! توی جزیره دو تا کلبه بود. همه اینها را می توان یک جوری باور کرد اما نمی دانید وقتی به اطراف نگاه کردم وبا چشمان خودم دیدم که یک درخت هم در جزیره سرگردان وجود دارد چه حالی به من دست داد!!!!
رییس قبیله سریع پرید تور ماهیگیری خودش را از آب در آورد. ناغافل درونش هم یک ماهی بود!!! مردم هم سریع ماهی را به سیخ کشید وآتش و... نه راستش زیاد نچسبید چون نمی دانید خوردن ماهی که تا چند لحظه پیش جلوی شما تالاپ و تلوپ به این طرف و آن طرف می پرید، چه حسی دارد! اما آقای رییس جمهور خوب به خودش حال داد. بعد از نهار هم یکی از بچه ها سئوال مسخره ای کرد که جواب مسخره تری هم شنید. فکر کرد هتل هیلتون تشریف آوردند و پرسید: ببخشید دستشویی کدوم طرفه ؟ مردم هم با دست چند کیلومتر آنطرفتر را اشاره کرد! گردنهای ما به سمت دریاچه چرخید و در چند متریی مان یک جزیره دیگر را دیدیم که داخل آن اتاقک کوچکی بود! مردم گفت : دیشب که طوفان بود باد مستراح ما را جدا کرد، برد وسط دریاچه !!!! هر چه سعی کردم ادای آدمهای باکلاس را در بیاورم نشد و حسابی هرهر و کرکر کردیم ! نمی دانستیم باید تا مستراح شنا کرد یا قایق سوار شد و به مستراح رسید. اما اگر می پرسید کسی کار فوری داشت چه کند؟ می گویم از خودشان بپرسید! این عکس بالا هم نمای زیبایی از مستراح همراه است. چون می توانید آن را به قایقتان ببندید و همراه خود داخل دریاچه ببرید. نه بابا سرکاری نیست عین واقعیت است . نه، کتاب آلیس در سرزمین عجایب را تازه نخوانده ام ! می توانید به شهر مریوان، دریاچه زریوار بروید سراغ آقای احمدی نژاد را بگیرید تا شما را به جزیره متحرک ببرد. چی ؟ .... نه به جان خودم کسی فکر نمی کند شما دیوانه اید. اگر گذرتان افتاد امتحان کنید تاوانش پای خودم!

5 comments:

Anonymous said...

ay shahriare divaneh! cheghadr delam barat tang shode mardak! hanooz ham khoob dastan tarif mikoni! :)

Anonymous said...

مردک دیوانه اگر منو زدن چه جوری تاوانشو میدی:D
البته من یاد سندباد و جزیره متحرک افتادم که در واقع تهنگ بود:))
راستی لازم نیست اینقد قسم بخوری، من همینجوری خالی بندیاتو باور دارم:p

شهریار said...

salam pesar kojai to? chera email javab nemidi? che mikoni? email bezan plz.
الحق که تو هیچکس هم نیستی! اینقدر بزدل نباش کسی تو رو بخاطر سراغ گرفتن یک جزیره سرگردان نمی زنه البته در مورد سراغ گرفتن احمدی نژاد نظری ندارم!

Anonymous said...

be haghe chizaye nadide va nashnide . hala injayi ke migi kojaye iran hast? ma ham berim bebinim

شهریار said...

salam payman
in ja vaghan voojud dare! daryache zarivar dar marivan hast. marivan ham shahri dar nazdiki sanandaj dar kordestan ast. ama age mikhahi etelaate bishtari dashte bashi be site: www.jin-hc.org sari bezan. bachehay marivan rah endakhtan!